روایت یک مصری از ایران
سفری رایگان برای مصریان به ایران
«فهمی هویدی» نویسنده کتاب (ایران من داخل) و روزنامه نگار شهیر مصری خطاب به بدوی نویسنده ی کتاب گفته: « من را با اطلاعات تازهای درباره ایران که آنها را در جای دیگری ندیده بودم، آشنا کردی، متشکرم
به گزارش روایط عمومی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی اخیرا انتشارات «سپیده باوران» کتاب«مسافرالکنبه فی ایران» نوشته «عمرو بدوی مصری» را با ترجمه «محمدرضا مروارید» با عنوان«مسافر کاناپه گرد در ایران»به فارسی ترجمه کرده است. این سفر که در سال ۱۳۹۴ انجام شده پس از دوازده مرتبه چاپ عربی، نهایتا به فارسی ترجمه شده است. در اهمیت این کتاب همین بس که «فهمی هویدی» نویسنده کتاب (ایران من داخل) و روزنامه نگار شهیر مصری خطاب به بدوی گفته: « من را با اطلاعات تازهای درباره ایران که آنها را در جای دیگری ندیده بودم، آشنا کردی، متشکرم و امیدوارم که از بازگویی نکتههایی که در سفرهای دیگر هم با آنها روبهروبهرو میشوی، دریغ نورزی». به همین مناسبت بخش هایی از آن را تقدیم می کنیم.
آنچه
«مسافر کتاب ما، در سالهای سفرش، جوانی است سیوهفت ساله و کتابخوان که همین کتاب خواندن او را به سفری بیستروزه کشانده تا به رغم پرهیز دادنهای مکرر دوستانش، راه ایران را در پیش بگیرد و از شیراز شروع کند، به اصفهان و یزد و کاشان و قم برود و از تهران راهی قزوین و رشت شود و سرانجام به مشهد بیاید و از اینجا راه هرات را در پیش گیرد.
آنچه در باره این کتاب گفته می شود این است که ، این سفرنامه، مصریان را به یک سفر مجانی به ایران می برد و با جامعه ی ایرانی آشنا می کند.
مسافر ما یک مسلمان مصری اهل قاهره است که به دلیل نبود رابطه سیاسی میان دو کشور، برای آمدن به ایران با دشواریهای زیادی روبهرو بوده، اما چون عزم سفر داشته همه آنها را بر خود هموار کرده و به نتیجه هم رسیده است.
«من امروز نماز خودم را در یکی از مساجد شیعیان ایران خواندم و هیچ کس حتی با یک کلمه مزاحم من نشد. برخلاف آنچه زیاد شنیده بودم، که شیعیان بر اهل سنت فشار می آورند و قصد شیعه کردن آنها را دارند و از آن در واهمه بودم، هیچ کسی مانع من نشد و من نمازم را بی آن که به سراغ من بیاید و از من چیزی بپرسد، به جا آوردم.
⚡️ از تندروهای سلفی مصر تعجب می کنم که فکر می کنند اگر گردشگران ایرانی به مصر بیایند، خواهند کوشید تا مصری ها را به تشیع فرا بخوانند و برای همین است که باید آنان را از آمدن به این کشور منع کرد. در حقیقت، هر کسی که پولش را داشته باشد، جدای از این که سنّی باشد یا شیعه، باید بتواند برای گردش و تفریح به مصر برود.
مسافر کاناپهگرد در ایران؛ عمرو بدوی، ترجمه محمدرضا مروارید
مشخصات نویسنده:
× متولد ۱۹۸۰ در استان الشرقیه مصر(42ساله)
× دارای مدرک کارشناسی بازرگانی ۲۰۰۱
× کارشناسی ارشد تحلیل مالی
× با سابقۀ سالها کار در بانکهای خصوصی و شرکتهای سرمایهگذاری
× مدیر سرمایهگذاری در یک شرکت منطقهای تولید نفت و گاز طبیعی
× تا کنون به ۴۰ کشور و ۱۰۰ شهر دنیا سفر کرده و از سال ۲۰۰۹ به صورت حرفهای مشغول عکاسی است و دورههای متعدد عکاسی و تهیه فیلم و عکس مستند را گذرانده و اکنون نیز به تورگردانی در کشورهای مختلف مشغول است.
سفرنامه آینهای است که زشت و زیبای سرزمینها و خوب و بد مردمان را ـ با داوری نویسندهاش ـ به ما نشان میدهد و آن را در دل تاریخ به ثبت میرساند و تا روزگارانی دراز ماندگار میکند. با خواندن سفرنامه است که رؤیای سفر در دل خواننده جان میگیرد، و گاه تا جایی پیش میرود که بار میبندد و راهی آن دیار میشود تا تجربههای نویسنده را خود، بهچشم ببینند و به گوش بشنود و لذتی را که از کلمات سطر سطر کتاب برده با قدم زدن و نشستن و برخاستن در آن سرزمین، مزهمزه کند.
نوع دیگری از سفرنامه نیز هست؛ آنجا که دیگران به شهر و دیار ما آمدهاند و از رفتارها و گفتارهای ما نکاتی را دیده و شنیده و آنها را به قضاوت نشستهاند و در دل کتابها جاودانه کردهاند. کتابی که پیش روی شما است، از همین دست سفرنامهها است. ترجمه این دسته از کتابها، که البته شمارشان در سالهای اخیر بهشدت رو به کاستی گذاشته، میتواند ما را با نگاهی که دیگران به ما دارند آشنا سازد و بر آنچه چشم به آنها بستهایم آگاه کند. کسی که رنج سفر را - در کنار لذتهایش - بهجان میخرد و روزان و شبانی را در سرزمینی دیگر سپری میکند، به هر نیتی که آمده باشد، با پدیدهها، کنشها، فرهنگها، و سبک تازهای از زیستن روبهرو میشود و تعاملات و ارتباطاتی را مشاهده میکند که گاه حیرتزده و گاه ناباورانه بدانها مینگرد؛ این حیرت و ناباوری زمانی رو به فزونی میگذارد که مسافر بر پایه اطلاعاتی که پیشتر به دست آورده، گمان و تصوری را برای خود آفریده و اینک واقعیت را گاه در تضادی آشکار با آن میبیند.
مسافر کتاب ما در سالهای سفرش، جوانی است سیوهفت ساله و کتابخوان که همین کتاب خواندن او را به سفری بیستروزه کشانده تا به رغم پرهیز دادنهای مکرر دوستانش، راه ایران را در پیش بگیرد و از شیراز شروع کند، به اصفهان و یزد و کاشان و قم برود و از تهران راهی قزوین و رشت شود و سرانجام به مشهد بیاید و از اینجا راه هرات را در پیش گیرد. مسافر ما یک مسلمان مصری اهل قاهره است که به دلیل نبود رابطه سیاسی میان دو کشور، برای آمدن به ایران با دشواریهای زیادی روبهرو بوده، اما چون عزم سفر داشته همه آنها را بر خود هموار کرده و به نتیجه هم رسیده است.
مسافر ما مسلمانی است اهل سنت که گوشش پر از صدای تبلیغاتی است که بر ضد تشیّع شنیده و برنامهاش این بوده که برای درگیر نشدن با این مسائل راه گریزی بیابد، اما همین که پایش به ایران رسیده، همه آنها را نادرست دیده و آشکارا اظهار داشته است که زیستههایش هیچ یک از شنیدههایش را تصدیق نمیکند. او گاه و بیگاه به این نکته مهم گریز میزند و بر داعیههای ناروایی که آنها را تبلیغات نوارهای کاستی در کشور خودش میخواند، میشورد و خوانندگانش را با واقعیتهای سرزمین ما آشنا میکند. مسافر ما اهل مطالعه است، تاریخ را میداند، سیاست را میفهمد و اقتصاد را که اتفاقاً رشته تحصیلی و شغل شاغل او است یاد دارد و برای همین است که به هر مناسبتی از این مقولات مینویسد و ابعاد موضوع را میکاود.
مسافر کتاب ما با تور به ایران نیامده، در هتل نخوابیده، با اتوبوسهای گردشگران به این سو و آن سو نرفته، بلکه در خانههای ایرانیان خوابیده، با آنان ناهار و شام خورده، همراه آنان به تفریح رفته، و مانند یک ایرانی در تاکسی و اتوبوس نشسته و به این شهر و آن شهر سفر کرده است. ویژگیهای این نوع سفر کردن و امتیازهای آن را خودش بهتفصیل و بهخوبی، چه در مقدمه و مؤخره کتاب و چه در لابهلای گزارشهایش نشان داده و آن را لونی دیگر از سفر دانسته که به لطف دنیای دیجیتال امروز دستیاب شده است. ویژگیهای این گونه سفر را خود وی در مقدمهاش بر کتاب نوشته، و تکرار آن به قلم مترجم زیادهگویی است.
عمرو بدوی را باید مسافری «کاناپهخواب» یا به تعبیر بهتر، «کاناپهگرد» شمرد که گرچه این نخستین کتاب او است، اما نسخه عربی آن در فاصله اندکی به چاپ هفتم رسیده و بازتابهای بسیاری را در میان خوانندگان و گردشگران مصری برانگیخته است. این کتابش با نام «مسافر الکنبة فی ایران» تازگی به انگلیسی هم ترجمه شده و کتاب دیگرش که سفرنامه افغانستان او است، بهزودی انتشار خواهد یافت.
من با موافقت نویسنده، که پس از سفر و از رهگذر فضای مجازی با او آشنا شدم، به ترجمه این کتاب پرداختم و کوشیدم که پیام او را آن طور که او خواسته است انتقال دهم، و تنها پارههای بسیار اندکی را که جز بر حجم اثر نمیافزود، با نظر خود وی نیاوردم.
سفرنامه بدوی آن قدر خواندنی و جذاب است که شاید بتوان آن را الگوی سفرنامهنویسی امروز شمرد؛ زیرا نه آن گونه غرق رخدادهای روزانه میشود که رشته ماجرا را از دست بدهد و نه آن قدر در دل تاریخ فرو میرود که خواننده را به سردرگمی کشاند؛ بیش از این جایی برای سخن من نیست که گفتنیها را خودش گفته و خواندنیها را خودتان خواهید خواند. تنها این نکته میماند که امیدوارم توانسته باشم حق سخن را آن طور که هست ادا کنم؛ خوبیهایش را به پای قلم روان و نثر سلیس نویسنده بگذارید و نادرستیهایش را به پای من مترجم.
پس از سفرهای کوتاه و بلندی که به ۴۰ کشور و بیش از ۱۰۰ شهر در گوشه و کنار دنیا داشتم، بالاخره تصمیم گرفتم خاطرات یکی از این سفرها را که به نظر خودم با همه سفرهای قبلی تفاوت دارد، بنویسم. اهمیت این مسافرت به چند مسأله برمیگردد، یکی آنکه سفر به کشوری است که بسیاری از هموطنان من به دلیل ترس از ناامنی یا شرایط متفاوت سیاسی یا باورهای نادرست در باره مردم و اوضاع زندگی در آن کشور، هرگز به آنجا نرفتهاند. دیگر آنکه سفر من گرچه برنامه و نقشه کلی نسبتاً روشنی داشت، اما این گونه بود که تک و تنها به شهرهایی رفتم که برای آنها هیچ پیشبینی خاصی نداشتم، و از همه مهمتر شیوه اقامت منحصر به فرد من بود که بیشتر اوقات را به سکونت در خانههای ایرانیها و همصحبت شدن با آنان سپری کردم و تا جایی که توانستم، در طول این سفر بیستروزه، همخانه شدن با افراد مختلف و جابهجا شدن از این سرا به آن منزل و از این تخت به آن مبل را بر اقامت در هتل ترجیح دادم.
عزم سفر
خیلیها بهاشتباه گمان میکنند که ایران از نظر امنیت کشور خطرناکی است؛ زیرا به دلیل اختلافات سیاسی ایران با غرب و به تعبیر جرج بوش پسر، رئیس جمهور اسبق ایالات متحده، قرار گرفتن این کشور در محور شرارت، آن قدر که رسانههای دنیا اخبار و گزارشهای منفی از این کشور پخش میکنند، پیشاپیش این احساس در آدم پیدا میشود که ایران از امنیت برخوردار نیست، مردمانش تروریستهایی افراطی هستند و با هر کسی که از خارج بیاید دشمنی دارند. یکی از دوستان من فکر میکرد که هر کس به ایران برود، همه تحرکات روزانهاش تحت نظر پلیس امنیتی قرار میگیرد، و یا به این دلیل که سلامت شخصی مسافر همواره در معرض خطراتی از قبیل دزدی و ایجاد محدودیت از سوی مردم متعصب این کشور است، باید ایران را نامطمئن دانست.
دلیل دیگر ترس بسیاری از مردم و بهخصوص جهان سومیهایی مثل من که با گذرنامه به این سو و آن سوی دنیا میروند، این است که سفر به ایران و ثبت مهر روادید این کشور روی برگههای گذرنامه، شاید هنگام درخواستهای بعدی ویزا برای سفر به یکی از کشورهای اروپایی یا آمریکا یا دیگر کشورهای جهان اول، برای صاحب آن مشکلات امنیتی ایجاد کند. من هم چند سالی نگران همین امر بودم، اما بالاخره تصمیم گرفتم به این ریسک دست بزنم و با گذرنامه تازهام به ایران بروم و نهایتاً پس از برگشت، پاسپورت خودم را پاره کنم و با این بهانه که آدرس من تغییر کرده است یا شغل خودم را عوض کردهام، برای صدور یک گذرنامه جدید تقاضا بدهم. ولی بعد از برگشت از ایران، ناگزیر شدم که با همان گذرنامهای که مهرهای نامطلوبی! در آن است، بلافاصله به اروپا و آمریکا بروم و با هیچ مشکلی هم مواجه نشدم و توانستم بدون هیچ مسألهای، ویزای آلمان و انگلستان را هم بگیرم و با روادیدی که قبلاً داشتم، وارد خاک آمریکا شوم.
وانگهی، برخی از ساکنان کشورهایی مثل مصر، بعد از برگشت از جاهایی مانند ایران که روابط سیاسیشان با مصر دستخوش بحران است، دچار ترس و وحشت میشوند؛ خیلی از دوستان من یقین داشتند که من هم در معرض چنین مشکلی قرار خواهم گرفت، ولی شخصاً هیچ باکی نداشتم و بدون هیچ واهمهای خودم را برای هر سرنوشتی آماده کرده بودم. یکی از دوستان به شوخی گفت که بهخصوص در این دورهای که دولت ما شعار مبارزه با تروریسم را سر داده است، دست آخر، باید خاطرات سفرت را در یکی از سلولهای زندانیان سیاسی کشور بنویسی. من اما بهسلامت به خاک میهن رسیدم و مطلقاً گرفتار هیچ محدودیت امنیتی نشدم.
در نهایت، بعضی از تندروهای دینی اعتقاد دارند که من به دلیل گرایش به مذهب سنی، در سفر به کشوری با اکثریت شیعه با دشواریهای زیادی روبهرو خواهم شد و آنها یا مرا تحت فشار خواهند گذاشت، یا از من خواهند خواست که از مذهب آنان پیروی کنم. دوست دیگری با اظهار خوشحالی گفت: «حتماً اونجا باید یک ازدواج موقت هم داشته باشی تا براشون ثابت بشه که اهل سنت، بهویژه در این موضوع حاضرند که از شیعهها تبعیت کنند!» این دوست من بهنادرستی باور داشت که خیابانهای ایران پر از مواردی برای این کار است؛ در حالی که هیچ کدام از این حرفها پایه و اساسی ندارد.
پیش از سفر، یکی از دوستان به من گفت که «اونجا همهشون شیعه نیستند، بلکه مسلمان هم پیدا میشه». خدایا رحم کن؛ این نادانی چیست که همه جا را فرا گرفته است؟ متأسفانه خیلی از افراطیها و حتی مردم عادی نگاه نادرستی به شیعیان دارند و از مذهب جعفری که بیشتر شیعیان جهان از آن تبعیت میکنند آگاهی درستی پیدا نکردهاند، در حالی که نهاد سنی الازهر، بر مذهب شیعه به عنوان یک کیش اسلامی صحه گذاشته است.
اما موضوعی که خانواده و دوستان من پیش از سفر اطلاعی از آن نداشتند این بود که تصمیم گرفته بودم بعد از پایان سفر به ایران، با شوق و ذوق بیشتری راه افغانستان را در پیش بگیرم؛ گرفتن ویزای افغانستان از مصر سختیهای زیادی دارد؛ بنابراین خواهم کوشید تا از طریق ایران وارد خاک افغانستان شوم و دست به ماجراجویی تازهای بزنم که امیدوارم با موفقیت و سلامت به سرانجام برسد. اعتراف میکنم که سفر به افغانستان واقعاً خطرناک است، ولی ریسکی است که اگر درست برنامهریزی شود، احتمالاً عاقبت خوبی به دنبال خواهد داشت. پیش از سفر، با کسانی که قبلاً به آنجا رفته بودند دیدار کردم و تصمیم گرفتم که در حد امکان، به همه آموزشهای آنها پایبند باشم. این مرحله از سفر اما موضوعی است که اگر خدا بخواهد در کتاب دیگری به آن خواهم پرداخت.
یکّه و تنها؟
«اگر تا به حال تنها سفر نکردهای، لازم است برای یک بار هم که شده، این کار رو انجام بدی» این نصیحت زیاد به گوشم خورده است، ولی تا پیش از آنکه به آن عمل کنم در باورم نمیگنجید. قبل از این، چه برای کار و چه برای گردش، تک و تنها به چند کشور رفته بودم، ولی آن سفرها بسیار کوتاه بود و از چند روز تجاوز نمیکرد. در این سفر که طولانیترین سفر زندگیام بوده است، اهمیت و لذت مسافرت بهتنهایی را احساس کردم. واقعاً آزادی است، آزادی کامل برای هر نوع تصمیمگیری خصوصی، از انتخاب مسیر سفر و محلهای اتراق و تغییر آسان برنامهها گرفته تا برگزیدن وسیله نقلیه و زمانها و مکانهای بازدید، و از اقامت در هتل یا خانه یک فرد بیگانه یا حتی در پایانه مسافربری گرفته تا خوابیدن در خودرو کرایهای که در میان کوهها پیش میرود. شاید خواسته باشی در یکی از شهرها یکی دو روز بیشتر بمانی تا روش پختن یک غذای محلی دلچسب را یاد بگیری، یا یک هفته بیشتر در جایی بمانی تا با سرگرمی تازهای آشنا شوی، یا چند ساعت بیشتر در یک کافه بنشینی تا بی هیچ واهمهای که از قافله عقب بمانی، از نوشیدن قهوه و خواندن کتاب دلخواهت لذت ببری، یا خواسته باشی یک شب را تا دم صبح بیدار خوابی بکشی به این امید که برآمدن آفتاب از نوک قله یک کوه را تماشا کنی، یا از یک کوه صخرهای بالا بروی تا فرو خفتن خورشید و زبانههای آتشین آن را به نظاره بنشینی؛ زنجیرهای بیپایان از تصمیمهای عاقلانه و نابخردانهای که برای هیچ کدامشان لازم نیست که به فکر همسفر خودت باشی.
����سفر تنهایی امتیاز دیگری هم دارد که اگر با یک گروه یا حتی یک نفر دیگر همراه باشی شرایطش بهراحتی فراهم نمیشود، و آن سهولت آشنایی با ساکنان بومی هر منطقه یا دیگر مسافرانی است که آنها هم بهتنهایی راه سفر را در پیش گرفتهاند؛ فقط از این رهگذر است که در طول سفر آشناییهای تازهای شکل میگیرد و دوستیهای جدیدی پیدا میشود که شاید در طول زندگی ادامه پیدا کند؛ آنها از تو میخواهند که در ماجراجوییهایشان مشارکت کنی، تو را برای شنیدن پندها و نصحیتهایشان انتخاب میکنند، و تو چه بسا در برنامه مسافرت خودت تغییر اندکی بدهی تا در یکی از سفرهای لذتبخش اکتشافی با آنان همراه شوی. مطمئن باش که در این مسیر لذتهای بیشتری نصیب تو خواهد شد، شاید با فرد برجستهای روبهرو شوی که برای همیشه زندگی تو را دگرگون کند، یا نیمه دیگر تو که سالها بیهوده او را میجستهای در انتظارت باشد، یا حتی مزه خاصی را در یک خوراک بچشی! تو چه میدانی که تقدیر برای تو چه حکمی کرده است؛ پس باید روانه شوی تا خودت آن را پیدا کنی. شکی نیست که سفر با دوستان لذت خاص خود را دارد، من هم سفرهای زیادی با دوستان رفتهام، ولی وقتی با آنها باشیم غالباً سرگرم یکدیگر هستیم و خیلی کم پیش میآید که با دیگر مسافران یا مردم شهرهایی که به آنجا سفر کردهایم همصحبت شویم.
نداشتن همسفر این فرصت طلایی را برای تو فراهم میکندکه دور از آشنایان، با خود خلوت کنی، و به کشف دوباره شخصیت خودت و نکات پنهانی بپردازی که در باره خودت نمیدانستهای. من خودم به دلیل برنامهریزیهای نادرست یا شاید بدشانسی، تا پیش از این سفر، نمیدانستم که میتوانم دو سه روز حمام نروم یا برای رسیدن به شهری که در آنجا فقط چند ساعت اقامت دارم، ۱۶ ساعت نشستن در یک اتوبوس درب و داغان را تحمل کنم و همان شب سوار تاکسی بشوم و ۱۰ ساعت راه برگشت را بپیمایم، یا دو شب پشت سر هم را در وسایل نقلیه بگذرانم، یا یک شب را در خانه آدم ناشناسی بخوابم که فقط در پایانه اتوبوس با او همصحبت شدهام. این طوری میتوانی آستانه تحمل و شکیبایی خودت را محک بزنی و مهار خودت را برای ماجراهای تازه و خطرها و شادیها آزاد بگذاری، در چهره آدمهای دور و برت خیره شوی و شباهتهای باورنکردنی خودت را با آنان بفهمی و فرهنگ و پیشینه آنها را بشناسی و خودت را به آنها نزدیک کنی.
منبع :muslimna.ir
نظر خود را بنویسید.