بررسی "کشتار سربرنیتسا و حقوق بشر غربی"
در برنامه ی زنده ی "از زاویه دیگر" شبکه سحر بالکان، در روز یازدهم جولای 2023 میلادی مصادف با بیست و هشتمین سالگرد کشتار سربرنیتسا در جمهوری بوسنی و هرزگوین با حضور آقای سعید هاشمی (کارشناس مسائل شرق اروپا) و با اجرای آنکیتسا بهجتی و ترجمه ی همزمان معمر اسپاهیچ در این خصوص مباحث مهمی مطرح و به ابعاد مختلف این جنایت ضد بشری پرداخته شد.
یازدهم جولای مقارن است با سالگرد کشتار مسلمانان در سربرنیتسا، شهری مسلمان نشین در جمهوری بوسنی و هرزگوین. در بیست و هشتمین سالگرد این فاجعه تلخ، همانند سال های گذشته مراسم مارش میرا (راه پیمایی صلح) نیز از روز هشتم تا یازدهم جولای برگزار گردید و طبق آمار انتشار یافته رسمی توسط منابع بوسنیایی، حدود 3200 نفر متقاضی شرکت در این رویداد سالجاری بوده اند و نهادهای مرتبط بوسنیایی نیز برای پذیرایی از 4000 نفر اعلام آمادگی کرده بودند.
برای شرح و بسط ماجرای تلخ سربرنیتسا باید به دلایل ایجاد و منشاء آن پرداخت که پر واضح است از آثار و پیامدهای ویران گر و مخرب جنگ های مدرن است.
برای شناخت صحیح و درک دقیق از جنگ دهه ی نود میلادی در بوسنی و هرزگوین لازم است تا جنگ های پیشین منطقه ی بالکان در سال های 1912 و 1913 م که به جنگ های اول و دوم بالکان مشهور هستند، به طور روش مند و علمی و بر اساس رویکرد تاریخ گرایی مورد نظر واقع شوند. چرا که شرائط زمانی و مکانی و همچنین نوع حاکمیت مسلط در آن دوره بر کشورهای منطقه ی بالکان، بسیار حائز اهمیت می باشد.
یکی از مهمترین موارد در خصوص جنگ های مذکور، فاصله ی بسیار نزدیک آن ها با آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914م می باشد و نکته ی جالب تر برای پژوهشگر، بررسی منشاء و ارتباط این جنگ ها بایکدیگر و تاثیرات محیطی و کارکردی بر سایر امور مرتبط با کشورهای درگیر جنگ و پیرامونی می باشد.
بر اساس اسناد تاریخی، جنگ بزرگ اول از شهر سارایوو، پایتخت بوسنی و هرزگوین و با بهانه ی ترور آرشیدوک فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان به دست یک ملی گرای صرب آغاز شد و به مدت 4 سال، مخرب ترین آثار ممکن را بر روی وجوه مختلف ملت ها در جای جای جهان بر جای گذاشت.
جنگ جهانی دوم نیز در سال 1393م به نوعی از آتش زیر خاکستر جنگ اول شعله ور شد و با آثار و وقایع دردناک تر و زیان بارتر برای بشریت همراه بود تا سال 1945م به طول انجامید و حتی بعد از گذشته دهه ها هنوز هم کشورهای درگیر جنگ و سایر ملت ها از نتایج و پیامدهای آن در امان نبوده اند.
از ردپای تاریخی اتفافات و حوادث مرتبط با این جنگ و درگیری ها در میان کشورهای اروپایی، آنچه بنظر می رسد: ایجاد جنگ دهه 90 م در منطقه ی بالکان را می توان یکی از همین پیامدها و حلقه های واصل به تصمیمات و تحرکات کشورهای قدرتمند مرکزی و سایر کشورهای پیرامونی در جبهه ی آنان دانست.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی سابق، وجود جنگ سرد و امتداد آن تا نقطه ی بی پیاین واقعی را هم می توان در ردیف همین تغییرات و تحولات منطقه ای و مناسبات جهانی دانست که باز هم بیشترین آثار را بر زندگی مردم در منطقه ی بالکان و خصوصا جمهوری هایی چون بوسنی و هرزگوین و کوزوو داشتند.
اعلام استقلال جمهوری های یوگسلاوی سابق یکی پس از دیگری انجام شد و نهایتا کار در موضوع بوسنی گره کوری خورد تا منجر به ایجاد درگیری و جنگی سخت و کشتاری وحشیانه در این سرزمین شد.
این جنگ دارای پیامدهای بسیار وحشتناک و دردآوری ست که بعد از گذشت حدود سه دهه از آن وقایع، هنوز هم آثار غیر قابل جبرانی آن بجاست و دل هر انسانی را به درد و رنج می آورد.
با گذشت سال های زیاد، ردپای جنگ در شهرها و کوی و برزن های بوسنی هنوز خودنمایی می کند. آثار رگبار سلاها بر روی دیوار شهرها و وجود گورستان های بسیار زیاد در نقاط مختلف شهری و روستایی در حدفاصل جاده ها و حتی یادمان شهداء و کودکان کشته شده در معابر شلوغ شهر سارایوو از مناظری ست که از خاطره ی تاریخ پاک نخواهد شد.
در جریان این جنگ، طولانی ترین محاصره پایتخت یک کشور در طول جنگ های مدرن رقم خورد به طوری که سارایوو به مدت 1425 روز در محاصره کامل قرار داشت و حدود 14 هزار نفر در طول جنگ چهل و چند ماهه در این شهر کشته شدند.
ابعاد و پیامدهای این جنگ بسیار وسیع و گسترده است ولی یکی از موضوعات قابل توجه، کشتار مردم مسلمان شهر سربرنیتسا می باشد که که بعد از جنگ جهانی دوم بزرگ ترین نسل کشی در اروپا بشمار می رود. بر اساس آمار متعدد و متفاوت انتشار یافته بیش از 8000 نفر مرد و پسر جوان در مدت زمان کوتاهی در این شهر به قتل عام رسیدند.
در خصوص عاملان و ابعاد حقوقی و سیاسی این وقایع، می توان هم عوامل و زمینه های داخلی آن کشور را در نظر داشت و هم قصور و یا شاید مماشات سازمان های بین المللی را به عنوان عوامل خارجی.
شاخص ترین عاملان این جنایت، رادوان کاراجیچ ریاست جمهوری سابق جمهوری صرب بوسنی و راتکو ملادیچ فرمانده ی پیشین ارتش صربستان بوده اند که بعد از گذشت سال ها از این جنگ و زندگی مخفیانه در شهرها و روستاهای کشور صربستان، به ترتیب در سال های 2008 و 2011م دستگیر و زندانی شدند.
کاراجیچ در دادگاه جنایات جنگی لاهه در سال 2016م به ارتکاب نسل کشی و جنایات علیه بشریت به 40 سال زندان محکوم شد که این مجازات بعدا به حبس ابد تبدیل گشت.
ملادیچ مشهور به قصاب بالکان و بوسنی به جرم کشتار 8300 نفر بوسنیایی در 11 ژوئیه 1995م به مجازات حبس ابد در سال 2017م محکوم شد.
در جریان برگزاری دادگاه های جنایات این کشتار در بوسنی و هرزگوین، دولت صربستان به طور رسمی عذرخواهی کرد و رئیس جمهور سابق این کشور اعلام کرد برای کشته شدگان این جنگ زانو زده و طلب عفو کرده است.
شاید به نوعی بتوان این محکومیت و مجازات را برای افراد مذکور، عقوبتی برای اعمال ضد بشری ایشان در نظر داشت و تا ممکن است تا حدودی هم از درد و آلام بازماندگان قربانیان و آوارگان این جنگ کاسته باشد ولی در واقع باید گفت: هیچ حد و حدود مجازاتی را نمی توان برای افرادی در نظر داشت که انسان های بی دفاع و غیر نظامی را مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار داده و تعداد قابل توجهی از انسان ها را به جرم داشتن قومیت و یا اختلافات نژادی و تاریخی از میان برده اند.
از سوی دیگر، دست اتهام به سوی جوامع غربی و خصوصا سازمان های بین المللی همچون ملل متحد بلند است که در این پرونده، قصورشان تا حدود زیادی مشخص است.
کشورهای صاحب قدرت بعد از جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد را به عنوان بزرگ ترین و قدرتمندترین سازمان بین دولتی در جهان با هدف جلوگیری از ایجاد جنگ، حفظ امنیت و تامین صلح جهانی ایجاد و جایگزین جامعه ملل کردند.
اگر صرفا در نام و شعار سازمان ملل متحد نگاه گذرایی بیندازیم، "Peace, Dignity and equality on healthy planet" ، به درستی درخواهیم یافت که یکی از ارکان مهم و حیاتی این سازمان یعنی شورای امنیت که وظیفه پاسداری از صلح و امنیت بین المللی را بر عهده دارد، قصور معناداری در موضوع جنایات جنگی در بوسنی و هرزگوین و خصوصا سربرنیتسا داشته است. چرا که شهر سربرنیتسا از سوی سازمان ملل متحد به عنوان منطقه امن حفاظت شده اعلام شده بود و مسئولیت آن نیز با نظامیان مسلح هلندی یا همان کلاه آبی های صلح بان بود که ایشان بدون هیچ واکنشی جمعیت قابل توجهی از مردان و جوانان بوسنیایی را در اختیار صرب ها قرار دادند و در نتیجه جمعیتی در حدود 8000 نفر انسان غیر نظامی، در اقدامی وحشیانه به قتل رسیدند.
در سال های اخیر دادگاهی در هلند مسئولیت حقوقی قتل حدود 300 نفر از این افراد را پذیرفت و در مورد سایرین، با این دلیل که بقیه افراد در حدود 7000 نفر در حال فرار بوده و به جنگ ها پناه برده بودند و در حدود منطقه ی تجت حفاظت ایشان نبوده اند، این موضع را متوجه دولت هلند ندانست.
البته قصور و مماشات جوامع غربی در قبال موضوع حقوق بشر برای سایر کشورها به جنگ بوسنی ختم نمی شود و از دیگر صفحات تاریک پرونده های آنان، نسل کشی رواندا در سال 1994م است که در حین آن جنگ قومیتی در مرکز افریقا بالغ بر 800 هزار نفر مرد، زن و کودک کشته و به حدود 200 تا 500 هزار زن تجاوز جنسی شد.
استانداردهای دوگانه جوامع غربی در قبال حقوق بشر و یا شعارهای پوپولیستی انسان دوستانه شان برای سایر ملت ها از موضوعاتی ست که نمونه های پرشماری می توان برای آن در نظر داشت.
و اما مارش میرا ...
راه پیمایی صلح که به مارش میرا مشهور شده، از سال 2003 آغاز و بطور رسمی فعالیت خود را از سال 2005 مطرح و گسترش داده است. افرادی از کشورهای مختلف، از نزدیکی های شهر توزلا –روستای نزوک در شمال بوسنی از روز هشتم جولای این مسیر را شروع کرده و نهایتا در روز یازدهم جولای (سه روز بعد) به قبرستان پوتوچاری می رسند که معمولا خاتمه هرساله مراسم به دفن بقایای اجساد کشف شده از زمان جنگ، بر اساس آزمایشات DNA گره می خورد.
این مسیر همان جاده ی مرگ است که به یاد مردان و پسران جوان در فرار از جهنم سربرنیتسا به سوی نیروهای مسلمان ارتش بوسنی، توسط ره پیمایان به طور معکوس پیموده می شود.
در مراسم سالجاری نیز حدود 30 نفر از کشته شدگان جنگ که شناسایی شده بودند، در این قبرستان آرام گرفتند.
حضور و مشارکت افراد از نقاط مختلف جغرافیایی جهان و همچنین سران و مقامات کشورها در این مراسم از نکات قابل توجهی ست که می تواند در زنده نگهداشت یاد و خاطره ی کشتار سربرنیتسا تا حدودی تاثیر گذار باشد.
با شرح اجمالی از موضوعات فوق الذکر در خصوص وجود جنگ های گوناگون در یک قرن اخیر و تعریف برخی از پیامدها و نتایج دردناک و ضدبشری آنان، سوال مهمی که شاید ذهن هر مخاطبی را به خود مشغول می کند، این است که آیا می توان نقطه پایانی برای این گونه جنایات بر علیه بشریت متصور بود؟ و یا اینکه آیا تضمینی در سطح جهانی برای جلوگیری از عدم وقوع چنین جنگ ها و کشتارهایی وجود دارد؟
در طول تاریخ، جنگ ها نقش بسیار مهمی بر ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشورها، تقسیمات جغرافیایی و همچنین نوع و نحوه سبک زندگی انسان داشته اند. یکی از مهمترین موارد مدنظر، ایجاد دولت های جدید بوده که توسط دولت های پیشین و در قالب جنگ ها صورت گرفته و ایجاد ارتش ها و نقش آنان نیز در راستای اهداف دولت ها و پشتیبانی از سیاست های آنان از موضوعات کلیدی در کشورها و خصوصا دولت های غربی می باشد.
با این تفاسیر و نگاهی گذرا به تاریخ این جنگ ها و کشتار، شکنجه، تجاوز و آوارگی میلیون ها انسان در سراسر جهان که نتیجه ی شرم آوری برای بشر دنیای مدرن محسوب می شود و از آن جایی که رقم زننده ی این جریانات و تصمیمات، موضوع فوق ارگانیک یعنی انسان است که هیچ گاه با قطعیت نمی توان در مورد آینده ی او صحبت کرد، بنظر می رسد: همان گونه که آگوست کنت، پدر علم جامعه شناسی با نگاهی خوشبینانه به پایان جنگ ها می انگاشت که جنگ امری عارضی و تحمیلی ست و در قدیم فاتحان بودند که از طریق تقسیم غنائم جنگی بر ثروت خود می افزودند ولی با رشد علم تجربی و صنعت، ثروت از طریق غلبه بر طبیعت به دست می آید نه جنگ!
ولی در مقابل شاهد بودیم که با بروز جنگ های جهانی اول و دوم و حتی کشتارها و نسل کشی هایی در رواندا، بوسنی و ...، نظریه های خوشبینانه ی اندیشمندانی چون کنت رد شده و به طنزهای تلخی تبدیل شده است.
با نگاهی گذرا به وضعیت فعلی در سطح مناسبات جهانی، موازنه های قدرت و لشکرکشی های فیزیکی، مجازی و هژمونیک کشورهای مرکزی و هسته ای به سایر نقاط گیتی، به سختی و دور از تصور می توان، دنیای بدون جنگ و درگیری را برای جهان امروز متصور بود!
سعید هاشمی ، کارشناس روابط فرهنگی شرق اروپا
نظر خود را بنویسید.