انسانیت چند قطبی
جهان چندقطبی امروز یک آرمان شهر و نه فقط یک پروژه نظری است. شش تمدن از هفت تمدن (از هپتارکی سیارهای) در یک بلوک جدید در بریکس متحد شدند.
سخنرانی الکساندر دوگین در فروم چند قطبی، مسکو. گروه «لومونوسوف»
ترجمه :زهره حمدیه
غرب خود را با انسانیت به شیوهای نژادپرستانه و امپریالیستی یکی دانسته است. روزگاری بریتانیا تمام دریاها و اقیانوسها را دارایی خود اعلام کرد. تمدن غرب، تمام بشریت را به عنوان دارایی خود برشمرد؛ این گونه بود که جهان تکقطبی توسعه یافت.
این جهان فقط یک ارزش دارد؛ ارزشهای غربی. تنها یک نظام سیاسی دارد؛ لیبرال دموکراسی. تنها یک مدل اقتصادی دارد؛ سرمایهداری نئولیبرال. تنها یک فرهنگ دارد؛ پست مدرن. تنها یک ایده از جنسیت و خانواده دارد؛ LGBT تنها یک نسخه از توسعه دارد؛ ارتقاء فنی تا پساانسانیسم و جابجایی کامل بشریت توسط هوش مصنوعی و ابرانسانها.
جهان تک قطبی به گفته حامیان آن؛ «پیروزی تاریخ جهان» است، پیروزی کامل دوران مدرن غربی، لیبرالیسم که به تنهایی به ایدئولوژی غیرقابل انکار کل بشریت تبدیل شده است.
چندقطبی بودن اما یک فلسفه جایگزین است بر اساس یک ایراد اساسی؛ غرب همه بشریت نیست، بلکه تنها بخشی از آن است، منطقهای از آن، استانی از آن. این یک تمدن منحصر به فرد نیست، بلکه یکی از تمدنها به حساب میآید و امروزه حداقل هفت تمدن از این دست وجود دارد. از این رو مهمترین مفهوم نظریه چند قطبی هپتارکیست.[1]
برخی از تمدنها پیشتر در کشورهای قارهای بزرگ، دولتهای جهانی، دولتهای تمدنی متحد شدهاند. دیگران هنوز این کار را نکردهاند. غرب جمعی، کشورهای ناتو و دستنشاندگان آمریکا تنها یکی از قطبها هستند.
سه کشور دیگر نیز هستند؛
روسیه-اوراسیا
چین بزرگ
هند بزرگ
همه آنها دولت تمدن هستند، یعنی چیزی فراتر از کشورهای معمولی و سه عرصه بزرگ دیگر که به درجات مختلف یکپارچه شدهاند؛ جهان اسلام که به طور حتم توسط دین متحد شده است گرچه هنوز از نظر سیاسی اینطور نیست، قاره سیاه ماوراء صحرای آفریقا، آمریکای لاتین.
هر هفت تمدن دارای مشخصات دینی کاملا متفاوت، نظامهای متفاوت ارزشهای سنتی، بردارهای مختلف توسعه و هویتهای فرهنگی متفاوتاند.
و تمدن غرب با وجود ادعاهایش تنها یکی از آنهاست. متکبر، متجاوز، فریبکار، درنده و خطرناک. با این حال، ادعای جهانیگرایی بیاساس است و تسلط آن بر استانداردهای دوگانه استوار شده است.
چندقطبی بودن نه با غرب، بلکه به طور دقیق با ادعای غرب در مورد یکتا بودن و جهانی بودن مخالف است. ما این ادعاها را از نزدیک میشناسیم. آنها در تمام نظامهای فرهنگ، علم و آموزش ما نفوذ میکنند. غرب با ایدئولوژی مسموم خود در جوامع ما نفوذ کرد، نخبگان را اغوا نمود، جامعه ما را تحت کنترل اطلاعات خود قرار داد و سعی کرد جوانان ما را تا حد امکان از ایمان و سنت دور کند.
اما دوران هژمونی یگانه غرب به پایان رسیده است. موضع روسیه و شخص رئیس جمهور ما ولادیمیر ولادیمیرویچ پوتین، زمانی که ما از قربانی کردن حاکمیت خود امتناع ورزیدیم و وارد نبردی مرگبار با غرب در اوکراین شدیم، به آن پایان داد. ما در اوکراین نه با اوکراینیها بلکه با دنیای تکقطبی میجنگیم و پیروزی اجتنابناپذیر ما نه تنها از آن ما، بلکه پیروزی تمام بشریت خواهد بود و از نزدیک خواهند دید که قدرت غرب مطلق نیست و میتوان به او و سیاست استعماری نو و حاکمیتزدایی آن یک «نه» قاطع گفت.
روسیه یکی از قطبهای جهان چند قطبی است. این بازگشت به مدل قدیمی دوقطبی نیست؛ این آغاز یک معماری جهانی کاملا جدید است. رشد سریع اقتصاد چین و تقویت حاکمیت آن به ویژه تحت رهبری شی جیانگ پینگ، چین را به قطب کاملا مستقل دیگری تبدیل کرده و با مشاهده این موضوع، غرب به نمایندگی از نخبگان جهانیگرای ایالات متحده، بلافاصله علیه آن اعلام جنگ تجاری نمود.
جهان اسلام عمدتا در حوزههای مذهبی و فرهنگی، غرب را به چالش کشیده است. ارزشهای غربی که آشکارا خواستار نابودی سنتها، خانواده، جنسیت، فرهنگ و مذهب هستند، با مبانی اسلام ناسازگارند. هر یک از نزدیک به 2 میلیارد مسلمان امروز این را کاملا درک میکنند و امروز جهان اسلام جنگ خود را با غرب جهانیگرا دارد؛ در فلسطین، در خاورمیانه، جایی که نسلکشی شرم آور مردم فلسطین با تایید کامل غرب، ضرب و شتم نوزادان، زنان فلسطینی و افراد مسن در جریان است.
هند یک قطب دیگر است. امروز به ویژه تحت حکومت مودی، این تمدن کامل است که به ریشههای ودایی خود، به سنت باستانی به ریشههای خود باز میگردد. این کشور دیگر مستعمره فرهنگی و اقتصادی غرب نیست بلکه یک غول جهانی در حال ظهور است.
آفریقا و آمریکای لاتین به طور مداوم و روشمند، هرچند نه بدون مشکل، یک مسیر را دنبال میکنند.
جنبش پان آفریقایی در حال آمادهسازی راه برای یکپارچگی فراگیر آفریقایی، فارغ از کنترل نو استعمار است. این یک تئوری جدید، یک رویه جدید است که بهترین جنبههای مراحل قبلی مبارزات آزادیبخش را جذب کرده اما مبتنی بر فلسفهای متفاوت است که در آن مذهب، روح و ارزشهای سنتی مهمترین نقش را ایفا میکنند.
آمریکای لاتین نیز به راه مبارزه ضداستعماری خود ادامه میدهد و در اینجا مردم به دنبال راههای جدیدی برای تحکیم و اتحاد هستند؛ تا حدی غلبه بر الگوهای قدیمی که همه را به راست و چپ تقسیم میکرد. در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، حامیان ارزشهای سنتی، مذهب و خانواده با کسانی که از عدالت اجتماعی حمایت میکنند، تحت لوای یک مبارزه مشترک علیه استعمار نو غرب جمعی و فرهنگ منحرف ضد بشری آن گردهم آمدهاند.
جهان چندقطبی امروز یک آرمان شهر و نه فقط یک پروژه نظری است. شش تمدن از هفت تمدن (از هپتارکی سیارهای) در یک بلوک جدید در بریکس متحد شدند. ما با نهادینه شدن جهان چندقطبی سر و کار داریم. بشریت متحد میشود، خود را درک میکند شروع به هدایت سنتها و جهتگیریهای خود، سیستم ارزشهای سنتی و منافع خود میکند.
تنها غرب جمعی است که میکوشد هژمونی خود را به هر قیمتی حفظ نماید و قاطعانه حاضر نمیشود در این روند اجتنابناپذیر چند قطبی قرار گیرد و با آن مقابله میکند. دسیسه کرده و باعث درگیری میشود مداخله انجام میدهد. تلاش دارد با تحریم و فشار مستقیم تلاش دارد استقلال را خفه کند و اگر نتیجه ندهد، وارد درگیری نظامی مستقیم مانند اوکراین، غزه، و نه تنها امروز، فردا در اقیانوس آرام میشود.
با این حال، غرب یکپارچه نیست دو غرب وجود دارد. غرب جهانیگرای نخبگان لیبرال و غرب سنتی، غرب مردم و جوامع. غرب سنتی، خود از قدرت مطلق جهانیگرایان منحرف رنج میبرد و سعی دارد تا جایی که میتواند قیام به پا کند. مردم غرب دشمن جهان چندقطبی نیستند آنها قبل از هر چیز قربانیاند و همانطور که مصاحبه رئیس جمهور ما با تاکر کارلسون، سیاستمدار و روزنامهنگار محافظهکار نشان میدهد، اشتراکات بین روسیه و ضدجهانیگرایان ایالات متحده بسیار بیشتر است از آنچه به نظر میآید.
بنابراین، پیروزی واقعی چندقطبی، شکست غرب جمعی نیست، بلکه نجات آن، بازگشت آن به ارزشهای خود؛ غربی - سنتی (و نه منحرف)؛ به فرهنگ خود و به ریشههای کلاسیک یونانی-رومی مسیحی آن خواهد بود. من معتقدم که مردم غرب کنونی که از یوغ جهانیگرایی رهایی یافتهاند، زمانی در آینده نیز به بشریت بزرگ خواهند پیوست و به قطب قابل احترام دنیای چندقطبی تبدیل خواهند شد. دست شستن از هژمون بودن نه تنها به نفع تمام تمدنهای غیرغربی است، بلکه به نفع خود غرب نیز هست.
من به همه شرکتکنندگان در فروم ما خوشآمد میگویم. ما اینجا گرد آمدهایم تا آینده را بسازیم، حال را درک کنیم و با تضمین تداوم فرهنگ، گذشته باشکوه خود را نجات دهیم.
ما بسیار متفاوت، خاص، منحصر به فرد، اصیل، حاکم و صاحب انسانیت هستیم.
منبع:
[1] . هپتارکی (هفت پادشاهی انگلیسی)؛ دورهای در تاریخ باستان انگلستان، که حدود سال 500 میلادی با تشکیل چندین ایالت آنگلوساکسون در جنوب آغاز شد. اصطلاح «هپتارکی» اولین بار توسط هنری هانتینگدون مورخ انگلیسی قرن دوازدهم استفاده شد.