رایزن فرهنگی سابق ایران در قزاقستان: "کازاک"ها برای یافتن هویتشان فارسی میآموزند
فرصتهای خوبی در قزاقستان وجود دارد که این فرصتها به دلیل نبود زیرساختهای داخلی و موازیکاری، تبدیل به چالش میشود. زبان فارسی در آنجا زبان مهمی است، چرا که هویت آنها به این زبان بسته است و برای یافتن هویت خود باید به نسخ فارسی رجوع کنند.
به گزارش روابط عمومی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به نقل از خبرگزاری تسنیم، قزاقستان کشوری در آسیای میانه است؛ از بخش شمال با کشور روسیه، از شرق با چین و از سمت جنوب غربی با ترکمنستان مرز مشترک دارد. ساکنان اصلی در قزاقستان از اقوام ایرانیتبار اسکیت بودند. از سده 5 ترکتبارها به این منطقه کوچ کردند و هونها نیز اوایل سده هشتم پیش از میلاد وارد این کشور شدهاند. در سالهای بعد ترکان قبچاق از کوهستانهای آلتای وارد این کشور شدند و حوالی دریاچه آرال ساکن شدند. در سده 13 این منطقه توسط چنگیزخان مغول به تصرف درآمد و به این ترتیب پس از مرگ چنگیز امپراتوری بین فرزندان وی تقسیم میشود. کشور قزاقستان به پسر چنگیزخان رسیده است. مغولها دوره طولانی بر روی این منطقه حکومت کردند.1 جمهوری قزاقستان دارای تنوع قومیتی و مذهبی است که شامل دین اسلام، مسیحیت و بودیستم میشود و هر کدام از این ادیان میتوانند آزادانه به فعالیت خود بپردازند. شیعیان قزاقستان جمعیتی حدود 120 هزار نفری دارند که اهل کشور آذربایجان و مابقی اهل آذربایجان ایران و "ایرانیالاصل" هستند.
از جهت زبان و ادبیات، مرز مشترکی با قزاقستان داریم به گونهای که ردی از شهرهای آن در آیینه اشعار ما در شاهنامه و ... دیده میشود، به طور کلی معماری و ادبیات آسیای مرکزی ریشه در ایران دارد. در کتابخانه ابوریحان بیرونی در ازبکستان 43 هزار نسخه خطی نگهداری میشود که 39 هزار جلد آن به زبان فارسی است.
این تقارن و اشتراکات فرهنگی ما را بر آن داشت تا با مسعود شیخ زین الدین، رایزن سابق فرهنگی ایران در قزاقزستان بین سالهای 1394 تا پایان 1397 گفتوگویی ترتیب دهیم.
* دیپلماسی فرهنگی یکی از سیاستهای اصلی دولت سیزدهم است. ترجمهی دیپلماسی فرهنگی و اهمیت آن را توضیح دهید.
ما واژهای را به نام دیپلماسی عمومی داریم. وظیفه این دیپلماسی این است که تصویری صحیح را از یک کشور در ذهن مخاطبان خودش در کشور مقصد ایجاد کند. این دیپلماسی عمومی را اگر به یک ساختمان تشبیه کنیم، دارای بخشهای مختلفی در داخل خودش است؛ یکی از آنها دیپلماسی فرهنگی است. در واقع دیپلماسی فرهنگی زیرمجموعهای از دیپلماسی عمومی تعریف میشود و وظیفهی اصلیاش ترسیم فرهنگ یک کشور در ذهن مخاطبان کشورهای محل مأموریت است. خود دیپلماسی فرهنگی به مباحث هنری، زبان و سایر عرصههای فرهنگی تقسیمبندی میشود. از دیگر سو میتوان دیپلماسی فرهنگی را قدرت نرم یک کشور در کشوری دیگر دانست. اکنون در دورهای قرار داریم که در مردم رشد فکری ایجاد شده است و قدرت سخت معنا ندارد و باید کار فکری و فرهنگی کرد. اکنون دولتها متولی این مسئله شدند تا بتوانند نهادهای فرهنگی و فرهنگ کشور خودشان را به بهترین وجه به کشور مخاطب معرفی کنند.
* یکی از شیوههایی که خیلی از کشورها برای انتقال فرهنگ کشورشان از آن بهره میگیرند، استفاده از رسانه و سریالهای مشترک است. آیا تولیداتی در این زمینه داشتیم؟
به طور مختصر اگر بخواهم بگویم، تولید برنامههای مشترک تلویزیونی و یا سینمایی نداشتیم، اما فعالیتهای دیگری انجام دادیم.
* مقداری درباره پیشینه «قزاقستان» و تلاقی فرهنگی این کشور با سرزمینمان به مخاطبان ما توضیح دهید.
ابتدا عرض کنم وقتی شما قصد کار فرهنگی در کشور مقصد را دارید، قطعاً باید با فرهنگ آن کشور آشنا باشید. قزاقستان هنگام ورودم، شاهد جشنهای پانصد و پنجاهمین سال خانات قزاق بود. خان به معنای شاه و خانات یعنی شاهنشاهی. در واقع پانصد و پنجاهمین سال پادشاهی قزاق بود. جالب است که بدانید مبنا و منشأ این اتفاق، به کتاب تاریخ رشیدی باز میگردد. این کتاب برای حدود 500 سال قبل در زمان شاه اسماعیل است. این کتاب به خط و زبان فارسی است. به همین خاطر است قزاقها علاقهی زیادی به منابع و خط فارسی دارند تا خودشان بتوانند مستقیم بخوانند و ترجمه کنند. 550 سال قبل در آن کتاب نوشته شده اولین شاه قزاق در شرق قزاقستان تشکیل حکومت میدهد. همین مسئله را منبع و منشأ شاهنشاهی خود گرفتند.
نکتهی مهم این است که اصلاً «قزاق» یعنی چه؟ شما در ایران، قزاق و فوج قزاق داشتید. در مرکز اوکراین استانی به نام «زاپوریژیا» است. در این استان قومی به نام «کازاک» زندگی میکردند که جنجگو بودند و در جنگهایی که سلطان عثمانی با روسیه داشت، رشادتهای زیادی از خود نشان دادند؛ به این دلیل، تزار روس، آرام آرام آنها را به سمت خودشان آوردند و گارد ملی تزارها را «کازاک»ها تشکیل دادند. وقتی ناصر الدین شاه در 1256 شمسی به روسیه رفت تا از این طریق به اروپا رود، از «کازاک»ها خوشش آمد و از تزار روسیه خواست اگر ممکن است، اینها گارد شاهنشاهی ایران را تشکیل دهند و او موافقت کرد، اما عجیب است که ترجمهی «کازاک» را به «قزاق» ترجمه کردند. از این جهت یک اشتباه بزرگی در ترجمه رخ داد.
اما کلمهی قزاق به چه معناست؟ در کتاب دیوان لغت ترک، اینطور ترجمه شده که قزاق به معنای راهزن و طردشده و فراری است. شاه اول آنها نیز از دست حاکم ازبکستان به سمت مغولستان فرار کرده بود و گفتند قزاق شده است. یعنی فرار کرده و رفته آنجا راهزن شده است. اما این کلمه آرام آرام غلبه یافت و عنوان این قوم شد. شما وقتی به هزار سال قبل بروید، کلمهای به نام قوم قزاق نمییابید. این کلمه 550 سال است که به وجود آمده است. آخرین خان این کشور 140 سال قبل توسط قرقیزها کشته شد؛ لذا طی این مدت خان نداشتند و تحت سیطرهی روسها بودند. اما از سال 1991 که شوروی فروپاشید، این کشور در اختیار خود قزاقها در آمد. انسانهای بسیار شریفی هستند و طی مأموریتی که در آنجا بودم، مهماننوازی خوبی داشتند.
* شما به عنوان یک رایزن سابق در قزاقستان چه فرصتهای فرهنگی را در این کشور یافتید که هنوز هم جای کار دارد؟
بنده به عنوان رایزن فرهنگی در این کشور، سعیم این بود که نهادهای فرهنگی دو کشور را به هم متصل کنم. یکی از فعالیتهای مهمی که در گذشته یعنی پس از فروپاشی در آنجا انجام شد، بحث زبان فارسی و آموزش این زبان در کشور قزاقستان بود. دکتر صناعی اولین رایزن در این کشور بودند و اقدامات شایستهای کردند و بنده هم مسیر ایشان را ادامه دادم.
زبان و ادبیات مشترک باید کارکردی تجاری داشته باشد
* آیا واقعاً نگاه قزاقها به زبان فارسی صرفاً به دلیل تشابهات فرهنگی است؟
چند وجه دارد؛ مثلاً نگاه ما به زبان، نگاه فرهنگی است، اما نگاه آنها تجاری بود. تصورشان بر این بود که ایران قصد دارد با آموزش زبان، تجارت و بازرگانی بیشتری میان دو کشور شکل بگیرد. تصور بر این بود که شرکتهای بازرگانی بنا دارند به قزاقستان بیایند و مترجم نیاز دارند. با این نگاه، خیلی از آنها زبان یاد گرفتند. از این فرصت هم میتوان بهره گرفت. باید در کنار دیپلماسی فرهنگی، سایر دیپلماسیها نیز کار کنند. به یاد دوران دفاع مقدس میافتم؛ اگر یک گردان زیاد جلو میرفت، گردانهای دیگر وظیفهی همراهی و پشتیبانی آن گردان را داشتند. اما اگر این گردانهای پشتیبان از ادامه مسیر باز میماندند، آن گردان اول قیچی میشد. دقیقاً زبان فارسی اکنون قیچی شده و رو به افول است؛ چرا که باید یک کارکرد تجاری و عملکردی داشته باشد. صرف زبان برای مردم قزاقستان آنقدر هم ارزش ندارد. کسی که این زبان را میخواند، باید نان روزانهی خود را در بیاورد.
خود شما چه اقداماتی در این امر داشتید؟
در حد بضاعتم و مأموریت محولی خود، تلاشهایی در شهر آستانه داشتم. به این صورت که گروه زبان فارسی را در دانشگاه اوراسیا راهاندازی کردیم. این امر را مرهون معاون دانشکده روابط بینالملل خانم «ژولداسبیکوف» میدانم. پدر بزرگ ایشان اولین سفیر قزاقستان در ایران بود و خودش در ایران چند سالی حضور داشت و علاقهی زیادی به ایران و زبان فارسی داشت. به کمک ایشان توانستیم گروه ایرانشناسی را در این دانشگاه تأسیس کنیم؛ چرا که زبان فارسی در کشور قزاقستان بیشتر در شهر آلماتی مستقر بود. آلماتی پایتخت این کشور بود، اما دولت قراقزستان پایتخت را به آستانه منتقل کرد، اما هنوز هم شهر فرهنگی، آلماتی است.
از جمله اقدامات دیگری که صورت گرفت، برگزاری جشنوارهها بود. تلاشمان توسعهی روابط فرهنگی بین دو کشور بود. یکی از اقدامات ماندگار ما حضور فرهاد فخرالدینی در سال 1397 در قزاقستان بود. اولین ارکستر سازهای ملی ما به سرپرستی ایشان با 17 نفر در یکی از جشنوارههای آستانه به نام «سرپر» شرکت کردند و کار ماندگاری انجام دادند.
نظر خود را بنویسید.