علیاکبر ضیایی نوشت:
چالش جنبشهای اسلامی پساداعش و راهبردهای برونرفت از آن
رئیس مرکز گفتوگوی ادیان و فرهنگهای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در یادداشتی، نوشت: جنبشهای اسلامی در قرن بیستم میلادی در سطح ملی و بینالمللی فعالیتهای خود را به منظور تغییر ساختارهای سیاسی آغاز کردند و این فعالیتها عموما با چالشهایی از طرف حکومتهای خودکامه روبرو شد.
به گزارش روابط عمومی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، علیاکبر ضیایی، رئیس مرکز گفتوگوی ادیان و فرهنگهای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و کارشناس مسائل منطقه و جهان اسلام در یادداشتی، نوشت: جنبشهای اسلامی در قرن بیستم میلادی در سطح ملی و بینالمللی فعالیتهای خود را در راستای تغییر ساختارهای سیاسی آغاز کردند و این فعالیتها عموما با چالشهایی از طرف حکومتهای خودکامه روبرو شدند.
ایجاد تغییر در حکومتهای استبدادی در کشورهای اسلامی میتوانست منافع کشورهای غربی را نیز به خطر اندازد. خطر نفوذ حرکتهای اسلامی در لایههای مختلف حکومتها سبب شد که حاکمان سیاسی در این کشورها به همکاریهای منطقهای در خصوص تبادل اطلاعات امنیتی و ایجاد اتاقهای فکر برای مقابله با اسلام سیاسی روی آورند.
در این میان متحدان غربی این نظامهای سیاسی نیز تلاش کردند تا با هجوم رسانهای و اعلام جنگ با بنیادگرایی دینی به مقابله با اسلام سیاسی و حرکتهای اسلامی بپردازند.
بسیاری از شخصیتهای اسلامی که به دنبال تغییر حامعه به سوی ارزشهای دینی بودند یا به زندان افتادند و یا در دادگاههای نظامی به اعدام محکوم شدند. در این میان انگیزه اندیشمندان مسلمان برای انجام این تغییرات در نظام سیاسی در پرده ابهام باقی ماند و زمینه برای تبادل آرا و مناظرات علمی به کلی از میان رفت و برخی از این حرکتهای اسلامی به سمت به کارگیری خشونت و تشکیل اردوگاههای جهادی روی آوردند تا بتوانند اهداف خود را در انجام این تغییرات اساسی در نظامهای سیاسی محقق کنند.
در این شرایط نخبگانی مهندس و بازرگان با اندک دانش دینی و با کینهای سخت از غرب ظهور کردند که به هیچ قاعده علمی برای ایجاد اصلاحات در جوامع اسلامی اعتقاد نداشتند و تنها راه نجات امت اسلامی از حکومتهای استنبدادی را به کارگیری سلاح میدانستند و بدین گونه القاعده و داعش و گروههای جهادی و بوکوحرام، الشباب و ابوسیاف شکل گرفتند و رسانههای غربی همه این جنایات را به اسلام سیاسی نسبت دادند و جریان اسلامهراسی در جهان شکل گرفت.
پس از سرکوب جریانهای اصلاحی و اسلام سیاسی و زندان و اعدام شدن بسیاری از متفکران صلحطلب در جهان اسلام و شکست داعش و القاعده در صحنه جنگ، اکنون زمان آن فرا رسیده است که ارزیابی دقیقی از تفکیک بین جریانهای اسلام سیاسی و گروههای افراطی به عمل آید. اگر بخواهیم انگیزه حرکتهای اسلامی از رویآوردن به اسلام سیاسی را بررسی کنیم، میتوانیم به موارد ذیل به اختصار به دو مورد اشاره کنیم:
بسیاری از کشورهای اسلامی تحت سلطه حکومت استبدادی هستند و بسیاری از نخبگان آن کشورها با گسترش تفکرات آزادیخواهی و استقلال کشورهای تحت سلطه غرب در قرن بیستم به جنبشهای آزادیبخش سیاسی روی آوردند. گروهی از آنان به حرکتهای کمونیستی و سوسیالیستی گرایش پیدا کردند و گروهی نیز تنها راه نجات مسلمانان را تجدید حیات دینی دانستند.
با شکست کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی امید گروه اول به یأس تبدیل شد و گروه دوم با نیروی بیشتری به فعالیتهای خود پرداخت. بنابراین نخستین انگیزه از ایجاد حرکتهای آزادیبخش کمونیستی و حرکتهای اسلامی، رهایی از یوغ استعمار غربی و استقلال سیاسی بوده است.
دومین انگیزه جنبشهای اسلامی یا اسلام سیاسی احیای مجدد اسلام بر پایه شریعت اسلامی بود. در بسیاری از کشورهای اسلامی دین به صورت امری صوری و شکلی در جامعه رواج داشت و انواع مفاسد اجتماعی تحت عنوان رویکرد مدرن در میان مسلمانان رواج داشت و تنها مراجعه مسلمانان به شریعت منحصر به ازدواج و خواندن اذان در گوش نوزاد و خواندن قرآن در مراسم عزاداری و به کارگیری برخی اصطلاحات دینی و برگزاری نماز و روزه و حج و زکات بود و یکی از مهمترین احکام اسلامی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا به فراموشی سپرده شده بود.
در این جوامع سنتی مسلمان قوانین اسلامی به گونهای هدفمند در جهت منافع قدرتمندان سیاسی تحریف شده بودند، به عنوان مثال در کشورهای اسلامی در نمازهای جمعه باید برای ادامه حکومت استبدادی، دعا و از بیان هرگونه خطابههای سیاسی پرهیز میکردند و اموال زکات نیز زیر نظر وزارت اوقاف برای امور عمومی هزینه می شد و علمای اسلامی نقشی در استفاده از این اموال برای تبلیغ دینی نداشتند و امر به معروف و نهی از منکر فقط در چارچوب امور شخصی مجاز بود و هرگز یک شهروند مسلمان اجازه نداشت تا رهبران سیاسی را امر به معروف و نهی از منکر کند و هرگونه نقد نسبت به حزب حاکم و یا سلطان با عکس العمل شدید روبرو میشد و گاهی ناقد به زندان میافتاد و یا شکنجه و اعدام میشد.
حاکمان مستبد در کشورهای اسلامی به شدت از خواندن آیات جهاد و روایات مرتبط با آن میهراسیدند و در عوض طلب علم و دانش را جهاد در راه خدا میدانستند و بانوان مسلمان را به رسیدگی امور منزل و شوهرداری تشویق میکردند و میگفتند که جهاد زنان رسیدگی به امور شوهر و منزل است و یا مهمترین جهاد مبارزه با نفس است و همه مسلمانان می دانستند که طلب دانش و رسیدگی بانوان به همسر و فرزندان و مبارزه با نفس از مصادیق جهاد هستند، اما جهاد اسلامی دارای ابعادی دیگری چون مبارزه با حاکمان فاسد در جامعه اسلامی نیز هست. اما حکومتهای استبدادی برای مقابله با این حرکتهای اسلامی به جای حل مشکلات جامعه اسلامی برای حفظ حکومتهای خودکامه به به کارگیری زور و زندان و فشارهای رسانهای روی آوردند و بسیاری از حکومتهای لیبرال غربی نیز برای حفظ منافع خود در خاورمیانه و شمال آفریقا از این حکومتهای استبدادی حمایت کردند و رسانههای غربی نیز در این زمینه برای تشویش اذهان مردم نسبت به اسلام سیاسی تلاش زیادی انجام دادند و اسلام سیاسی را معادل تروریسم و خشونت دینی معرفی کردند.
اسلام سیاسی از نظر رسانههای غربی هم شامل اخوان المسلمین و حزب التحریر و جنبش تبلیغ و دعوت و هم شامل القاعده و داعش و گروه ابوسیاف و جهاد اسلامی میشد. عدم تفکیک میان گروههای اسلام سیاسی در کشورهای اسلامی سبب شد تا برخی جوانان مسلمان در گروههای غیر جهادی به سمت گروههای جهادی گرایش پیدا کنند و جهان کنونی با خطر بزرگی با عنوان افراطگرایی دینی روبرو شود. در حقیقت اسلام سیاسی قربانی جهل سیاستمداران عصر شد و فضای تیره و تاری برای اصلاح در جوامع اسلامی با عنوان اسلامهراسی شکل گرفت.
راه حل برونرفت از این بحران سیاسی و دینی در موارد ذیل خلاصه میشود:
ـ ایجاد تغییرات اساسی در ساختار حکومتهای استبدادی و تبدیل آنها به نظامهای مردمی بر اساس آرای مردم و شریعت اسلامی.
ـ بازکردن فضای سیاسی برای حرکتهای اسلامی تا بتوانند در ساختار سیاسی حکومتها نقش ایفا کنند، بدیهی است سرکوب جریانهای اسلامی سبب میشود تا به فعالیتهای پنهان و زیرزمینی روی آورند و در این صورت احتمال انجام فعالیتهای خشونت آمیز و غیر قابل کنترل توسط این جریانها افزایش مییابد.
ـ انجام مناظرات آزاد فکری و اعتقادی و سیاسی با رهبران اسلام سیاسی در سطح ملی و بینالمللی و رسانههای جمعی که بتوانند از آرای سیاسی و اعتقادی خود دفاع کنند و ناقدان نیز بتوانند دیدگاههای آنان را مورد نقد قرار دهند.
ـ دخالت نکردن کشورهای صاحب نفوذ غربی در گفتمان بین رهبران اسلام سیاسی و جریانهای سیاسی حاکم، زیرا تجربه نشان داده است که کشورهای غربی به بهانه دفاع از دموکراسی به دنبال منافع اقتصادی و سیاسی خود هستند و دخالت آنها در امور سیاسی کشورهای اسلامی سبب افزایش انگیزه در گروههای جهادی برای مبارزه با استعمار غربی میشود.
انتهای پیام/ص
نظر خود را بنویسید.