«سفر به ایران از نگاه من»؛ روایت یک صربستانی
مقاله «ایران از نگاه من» نوشته پروفسور مونا یوسفسپاهیچ، کارشناس ارشد علوم اسلامی صربستان و مؤسس و رئیس انجمن «زنان فعال خلاق» و عضو انجمن صربی دوستداران ایران در پایگاه اینترنتی «خانه خبرهای خوب صربستان» منتشر شد.

بنابر گزارش ارسالی از رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در صربستان؛ پایگاه اینترنتی «خانه خبرهای خوب صربستان» نوشت: نمایشگاه گردشگری بلگراد که اخیراً به پایان رسید، مملو از پیشنهادها برای مقاصد گردشگری بود و در میان مقاصد جالب علاقهمندان به سفر در سراسر جهان، مطمئناً یکی ایران است. به همین منظور، متنی الهامبخش با عنوان «ایران در نگاه من» منتشر میکنیم که از زیبایی و فرهنگ این کشور میگوید.
سفر به ایران از نگاه من
وقتی چشمانم را میبندم و به ایران فکر میکنم، رنگها در برابر نگاه درونیام میرقصند: گنبد آبی فیروزهای مسجد شاه، انعکاس طلایی خورشید بر ویرانههای باستانی تخت جمشید، رنگ قرمز فرشهای ایرانی، زمزمه باد را میشنوم که بوی زعفران و گل سرخ را در کوچه های باریک بازار میبرد.
ایران برای من سرزمین تضادها و رمز و راز است، جایی که گذشته و حال در رقصی پیچیده از سنت و مدرنیته در هم میآمیزند. با این کار میخواهم دری را به روی جهانی باز کنم که اغلب از آینه مخدوش رسانهها و تعصبات میبینیم.ایران فقط یک اصطلاح جغرافیایی یا یک موجود سیاسی نیست - موزاییکی زنده از فرهنگها، ایدهها و رویاهاست. از طریق این سفر، امیدوارم نه تنها ایران، بلکه روشی جدید برای نگاه کردن به دنیای اطرافمان را کشف کنم، جایی که تفاوتها به پل تبدیل میشوند، نه مانع.
تصور کنید اگر بتوانید دیوارهای زمان را لمس کنید، زیر انگشتان شما، سنگ سخت و خشن تخت داریوش در تخت جمشید، داستانی ۲۵۰۰ ساله را روایت میکند. اینجا، در قلب ایران باستان، تمدنی متولد شد که اثری ماندگار بر چهره جهان به جای گذاشت. امپراتوری ایران فقط یک قدرت سیاسی نبود - امپراتوری ایدهها بود. از این گسترههای بیابانی، فلسفههایی نشأت میگیرد که اندیشههای بشری را شکل میدهد، از زرتشتی تا عرفان اسلامی. شاعرانی چون مولانا و حافظ به زبانی از عشق و حکمت سرودند که هنوز در دل مردم جهان امروز طنین انداز است.
ایران در طول قرون متمادی پل ارتباطی شرق و غرب و نقطه تلاقی تمدن ها بوده است. راههای ابریشم و ادویهها، بلکه عقاید و باورها از اینجا تلاقی میکردند. هنر و معماری ایرانی الهام بخش سازندگان از هند تا اسپانیا بود و اشکال جدیدی از زیبایی را ایجاد کرد که از مرزهای فرهنگی فراتر رفت. اما تاریخ ایران فقط داستان سرافرازی و موفقیت نیست. همچنین داستانی از فتوحات، شکست ها و عروج مجدد است.
از اسکندر مقدونی تا انبوه مغولان، ایران از امواج مهاجمان جان سالم به در برده است که هر بار مانند پرنده افسانه ای سیمرغ، قوی تر و خردمندتر از خاکستر برمیخیزند. این ملیله تاریخی غنی، ایران را به آزمایشگاهی بی نظیر از تجربیات بشری تبدیل کرده است. به ما میآموزد که تمدنها ناپدید نمیشوند - آنها تغییر میکنند، تطبیق مییابند و از طریق ایدههایی که خلق کردهاند به زندگی ادامه میدهند. از این نظر، ایران باستان نه تنها در موزهها و کتابها، بلکه در قلب و ذهن مردم زنده است.
تصور کنید وارد باغی از حواس شدهاید، جایی که هرگل نشان دهنده بخشی از فرهنگ ایرانی است. در اینجا کلمات، ملیلههایی از معنا میبافند و رنگها آوازهای هزاران ساله را میخوانند. در دل این باغ شعر فارسی، سرچشمه جاودانه زیبایی و حکمت قرار دارد. عمر خیام را تصور کنید که در سایه درخت سرو نشسته و اسرار هستی را در رباعیات می ریزد.
سخنان او درباره گذرا بودن زندگی و شادیهای لحظهای در اعصار سفر می کند و روحها را از تهران تا توکیو، از بلگراد تا بوئنوس آیرس لمس میکند و تنها مولانا - رقص کلمات او در مورد عشق الهی، جهان را در گردابی خلسهآمیز میچرخاند. ابیات او مانند قطرات شبنم روی گلبرگهای گل رز است - ساده و در عین حال پر از عمق که تمام کیهان را منعکس می کند. این شعر فقط هنر نیست، بلکه یک شیوه زندگی است، فلسفهای که میآموزد که عشق هسته اصلی همه چیزهایی است که وجود دارد.
حالا بیایید به معماری نگاه کنیم - آن شعرهای سنگی که گرانش و زمان را به چالش میکشند. گنبد کبود مسجد اصفهان فقط یک بنا نیست، آسمانی است که به زمین فرود آمده است، جایی که مادیت و معنویت به هم میرسند. هر موزائیک، نامهای است با دقت نوشته شده در کتاب زیبایی که قرن هاست ایران نوشته است.
و فرشها! هر گره فرش ایرانی یک خاطره، یک داستان، یک رویا است. آنها نقشههایی از باغهای خیالی هستند، پنجرههایی به جهانهایی که فقط در تخیل بافنده وجود دارند. وقتی روی فرش ایرانی قدم میزنید، روی پارچه پا نمیگذارید - در زمان و مکان، در میان افسانهها و اسطورههای بافته شده در هر رشته سفر میکنید. هنر ایرانی یادگاری ایستا از گذشته نیست، بلکه نیرویی زنده و تپنده است که مدام در حال نو شدن است.
در آثار هنرمندان معاصر ایران، میبینیم که چگونه نقوش کهن دگرگون می شوند، سنت چگونه با چالش های دوران مدرن روبرو میشود. این تنش پویا بین قدیم و جدید، فرهنگ ایرانی را نه یک اثر موزهای، بلکه موجودی زنده و نفسگیر میسازد که همچنان الهامبخش و شگفتانگیز است. در این باغ فرهنگ ایرانی، هر گلی داستان خودش را دارد، عطر خودش را دارد، رنگ خودش را دارد.
آنها با هم، سمفونی از حواس را ایجاد میکنند که به ما یادآوری می کند که زیبایی هیچ مرزی ندارد، هنر به زبان جهانی صحبت می کند که همه ما میتوانیم آن را درک کنیم، فقط اگر قلب خود را باز کنیم.
تصور کنید در چهارراه زمان ایستادهاید. هزاران هزار سال تاریخ پشت سر شما امتداد دارد و ریتم قرن بیست و یکم در مقابل شما میتپد. اینجا ایران مدرن است - کشوری که در آن گذشته و آینده در آغوشی هیجان انگیز و گاه متلاطم به هم میرسند. تهران، پایتخت این تضاد، شهری است که منارههای مساجد بر نمای شیشهای ساختمانهای مدرن سایه افکنده است.
در کافههایی که در خیابانهای ساکت پنهان شدهاند، در اینجا سنت گذشتهای متحجر نیست، بلکه موجودی زنده است که در گفتگو با زمان حال دائماً در حال تغییر شکل است. حالا جوانان ایران را تصور کنید - بیش از نیمی از جمعیت، زیر 30 سال هستند. این نسل که پس از انقلاب اسلامی متولد شد، ترکیبی منحصر به فرد از احترام عمیق به سنت و میل بی صبرانه برای تغییر را در خود دارد.
آنها عشایر دیجیتالی هستند که در محدودههای فیزیکی به دام افتادهاند و ذهنشان در اینترنت سفر میکند در حالی که بدنشان در خانه میماند. رویاها و آرزوهای آنها جهانی است - میل به آزادی بیان، برای فرصتها، برای ارتباط با جهان.
مونا یوسفسپاهیچ، کارشناس ارشد علوم اسلامی صربستان
در هنر معاصر ایران شاهد چالش بین قدیم و جدید هستیم. فیلمهای کارگردانان ایرانی، مانند آثار اصغر فرهادی، با داستان صمیمی و در عین حال جهانیشان درباره روابط انسانی در جامعهای در حال تغییر، جشنوارههای جهانی را تسخیر میکنند. هنرمندان معاصر ایران از اشکال سنتی خوشنویسی و مینیاتور برای بیان ایدههای مدرن استفاده میکنند و آثاری را خلق میکنند که هم عمیقاً ایرانی و هم در سطح جهانی مرتبط هستند. با این حال، این انتقال بدون چالش نیست. ایران معاصر همچنین کشور تناقضهاست، جایی که قوانین مذهبی با میل به آزادی شخصی تلاقی میکند، جایی که تحریمهای اقتصادی مانع جاهطلبیهای نسلی با سواد فناوری نمیشود. دقیقاً از همین تنش است که خلاقیت و تاب آوری منحصر به فردی که روح مدرن ایرانی را تعریف میکند، زاده میشود. ایران را به مثابه دیگ عظیمی در نظر بگیرید که عناصر گذشته و حال، سنت و نوآوری در آن در حال ذوب و مخلوط شدن هستند.
از این دیگ، آلیاژ جدیدی بیرون میآید - هویتی که هم عمیقاً در فرهنگ غنی ایرانی ریشه دارد و هم برای چالشهای جهان جهانی گشوده است. این ایران امروز است - کشوری که در آستانه آینده ایستاده است، اما هرگز فراموش نمیکند که از کجا آمده است.
خوب، اجازه دهید به آخرین نکته از بخش اصلی بپردازیم: ایران به عنوان استعارهای برای پل زدن تفاوتها: نقشه جهان را نه به عنوان ترسیم سیاسی مرزها، بلکه به عنوان یک ملیله رنگارنگ از فرهنگ ها در نظر بگیرید. در قلب آن ملیله ایران نهفته است، مانند سنگی گرانبها که وجوه آن نور را از گوشه و کنار جهان منعکس میکند.
ایران فقط یک واقعیت جغرافیایی نیست – استعارهای زنده از امکان اتصال جهانهای به ظاهر آشتی ناپذیر است. این مکان که در چهارراه تمدنها قرار دارد، قرنها نقطه تلاقی شرق و غرب، شمال و جنوب بوده است. این کشور مانند پلی است که به سواحل تنوع میپیوندد و ما را به عبور از ورطه سوء تفاهم و ترس از ناشناخته ها دعوت می کند. فرش ایرانی را نمادی از این پل در نظر بگیرید.
هر نخ در آن فرش داستانی است - در مورد بازرگانانی که در جاده ابریشم سفر کردهاند، در مورد فیلسوفانی که به تبادل نظر می پردازند، در مورد هنرمندانی که نقوش و تکنیکها را به عاریت گرفتهاند. ایران همیشه مکانی بوده است که فرهنگهای مختلف در آن با هم تلاقی میکنند، در هم میآیند و دگرگون میشوند و چیزی جدید و منحصربهفرد خلق میکنند.
در شرایط معاصر، ایران همچنان این نقش میانجی را ایفا می کند. علیرغم تنش های سیاسی، دیاسپورای ایرانی در سراسر جهان در حال ایجاد پل های تفاهم است. دانشجویان ایرانی در دانشگاههای غربی، هنرمندانی که در گالریهای نیویورک تا توکیو به نمایش میگذارند، نویسندگانی که کتابهایشان قلب خوانندگان را در تمام قارهها میبرد - همه آنها سفیران فرهنگی هستند که از محدود شدن به مرزهای سیاسی خودداری میکنند. اما شاید مهمترین درسی که ایران می دهد درس پیچیدگی و ظرافت است.
در جهانی مستعد سادهسازی و قطبیسازی، ایران به ما یادآوری میکند که واقعیت هرگز سیاه و سفید نیست. او به ما می آموزد که زیبایی را در پارادوکس، حکمت را در تضاد، وحدت را در تنوع جستجو کنیم. ایران را منشوری در نظر بگیرید که از طریق آن به جهان مینگریم. هنگامی که نور از آن منشور عبور می کند، نه تنها شکسته میشود، بلکه غنی میشود و طیفی از رنگها را آشکار میکند که در غیر این صورت نمیدیدیم. بنابراین، نگاه ما به جهان با گذر از «منشور ایرانی» غنیتر، ظریفتر، انسانیتر میشود.
در عصری که به نظر میرسد دیوارهای بین فرهنگها و اقوام روز به روز در حال افزایش است، ایران یادآور این است که پلها نه تنها ممکن، بلکه ضروری هستند. او ما را دعوت میکند تا در تعصبات خود تجدید نظر کنیم، افق دیدمان را گسترش دهیم، به دنبال چیزی باشیم که ما را متحد میکند، نه آنچه ما را از هم جدا میکند.
ایران در مظاهر متعدد - تاریخی، فرهنگی، معاصر - فقط یک کشور یا یک ملت نیست. این یک ایده است، یک دعوت به گفتگو، به تفاهم، به دوستی که فراتر از مرزها است. از این نظر، «ایران در چشمان من» نه تنها نگاهی به یک کشور، بلکه نگاهی به جهان آنچنان که میتواند باشد است - جهانی که در آن تنوع تهدید نیست، بلکه فرصتی برای رشد است.
با بستن این پیاده روی کوتاه اما غنی در ایران - تاریخ، فرهنگ، مدرنیته و معنای نمادین آن – نمیتوانیم از خود بپرسیم: اینجا و اکنون این کشور برای ما چه معنایی دارد؟
ایران با همه پیچیدگیها و تضادهایش فقط یک مجموعه جغرافیایی یا یک مفهوم سیاسی نیست. این سفر در «ایران در نگاه من» فقط کاوش یک کشور نبود. این سفری بود از طریق ایده انسان بودن در دنیای متفاوت. ایران به ما میآموزد که دقیقاً در این تنوع - زبانی، فرهنگی، فلسفی - است که بزرگترین ثروت ما به عنوان یک گونه پنهان شده است.
وقتی به دوستی بدون مرز فکر میکنیم، نمیتوانیم ایران را الهام بخش نبینیم. زیرا دوستی چیست اگر پلی نباشد که بر پرتگاه سوء تفاهم بنا کنیم؟ دوستی چیست اگر نه تمایل به دیدن دنیا از چشم دیگری، شنیدن آهنگی به زبانی که نمیفهمیم، زیبایی را در ناشناختهها بیابیم؟ ایران ما را دعوت میکند که پل ساز باشیم نه دیوار.
ما را دعوت میکند تا در هر غریبهای یک دوست بالقوه، در هر فرهنگ ناشناختهای فرصتی برای یادگیری و رشد ببینیم. او به ما یادآوری میکند که قویترین دوستیها اغلب دقیقاً در آتش تفاوتها شکل میگیرند، زیرا ما را مجبور میکنند در پیشفرضهایمان تجدیدنظر کنیم، افقهایمان را گسترش دهیم، درکمان را از جهان غنی کنیم. پس بگذار «ایران در چشم من» نه پایان، بلکه آغاز باشد.
آغاز سفر به سوی دنیایی که در آن دوستی واقعاً هیچ مرزی نمیشناسد. دنیایی که در آن تفاوتها مانع نیستند، بلکه پلههایی برای درک بیشتر هستند. دنیایی که در آن هر یک از ما میتوانیم پلی باشیم و سواحل تنوع را به یک ملیله غنی از تجربیات انسانی متصل کنیم. زیرا در نهایت، آیا این جوهر دوستی بدون مرز نیست؟ آیا این جوهر چیزی نیست که ما را انسان میکند؟ بگذار ایران الهام بخش ما در این مسیر باشد. باشد که یادآوری کند که جهان، با همه تقسیماتش، هنوز یکی است - همانطور که همه تارهای فرش ایرانی، هرچند متفاوت، بخشی از یک کل باشکوه هستند.
روابط عمومی و اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی