نگاهی به نمایش «طلقه الرحمه» کار محمد مؤید از عراق/
در هزارتوی رنج و تعب
در اولین و دومین روز از چهلویکمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، تالار اصلی تئاتر شهر تهران، میزبان اجرایی پرفورمنس به کارگردانی محمد مؤید از کشور عراق بود.
به گزارش روابط عمومی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، به نقل از ایران تئاتر، «طلقه الرحمه» به معنای «گلوله رحمت»، اجرایی پرفورمنس از گروه نمایشگران عراقی است که در قالب حرکات نمادین فیزیکال و با موزیکهایی با ریتم تند، محتوایی انساندوستانه را به مخاطب عرضه میکند. این نمایش مبتنی بر قطعات موزیک تکریتمی بخشبندی میشود که در هر بخش خود، گامی دیگر به سوی محتوای انسانی خود پیش میرود. بازیها و تنوعات دیداری نور نیز، با موزیک همراهی میکنند و صحنه که با نور پروژکتورهای نقطهای، نزدیکی بیشتری دارد، گویی بازیگران خود را دنبال میکند تا هویتی فراواقعگرایانه به آنها بدهد و گامی دیگر به سوی بردن ذهن مخاطب به دنیایی غیرواقعی بردارند.
بازیگران نمایش «طلقه الرحمه» که دو بخش مردان و زنان را شامل میشوند، در تمام بخشهای نمایش، با لباسهایی در ساختار پوشش زندانیان یا اسرای جنگی روی صحنه میآیند و با تمام حرکات ریتمیک و غیرریتمیک خود، بیانگر درد و رنج انسانهایی هستند که گویی در زجر و شکنجههای جسمانی و روانی زندانیان، درگیرند. این آدمها، با قرارگیری در موقعیتهای ناگزیر جسمانی و روانی خود، تنها به درد و رنج کشیدن و حتی از پای درآمدن در اثر شدت فشار درد، محکوم شدهاند و گویی هیچ راه گریزی از این چاه بزرگ عذاب، برای آنان متصور نیست.
طراحی دکور بزرگ انتهای صحنه نمایش، در قالبی زندانگونه و با بهرهگیری از فلزات سخت و خشن نیز، خود کمک بیشتری به القای فضای خشونت ذهنی آدمهای دربند این نمایش است.
دردها و رنجهای آدمهای «طلقه الرحمه»، میتوانند در دو گرایش جهان واقعگرا و همچنین ذهنیت فراواقعگرا، معنا و محتوا یابند که البته این هر دو، بسته به برداشت مخاطب نمایش و احساس همذاتپنداریاش با دردها و رنجهای شخصی او، میتوانند بروز یابند. این نمایش، در بیانی کلی و در چینشهایی از قطعات مختلط مرد و زن، همه گروههای انسانی در جهان امروز را مورد کنکاش قرار میدهد. از این دیدگاه، انسان امروز، بهمانند موجودی دربند، در مکانی ناگزیر از قید زمان و مکان، تنها به تحمل عذاب و درد و رنج محکوم است، حتی بدون آنکه اتهام و یا جرمش در این شکنجه پیوسته، به او تفهیم شده باشد. انسان امروز، خواهناخواه، بر موجی از تحولات خواسته یا ناخواستهاش سوار است که این موج، او را بهزور به هر سو میبرد و در این جابهجایی، ذرهذره، همه جانش را میستاند. قصه انسان امروز، روایت زایشی ناخواسته، زیستی ناخواسته و مرگی ناخواسته برای اوست که بیاختیار، افسانه سیزیف را به یاد مخاطب میآورد.
کاراکترهای نمایش، اگرچه لحظاتی هر چند اندک و گذرا را در اتصال به یکدیگر تجربه میکنند، ولی همگی از آغاز تا پایان نمایش، در اجراهایی منفعل و تکمحور، روی صحنه حضور مییابند و هرگز امکان پیوستن دو یا چندنفری نمییابند و این بخشی دیگر از روایت انسان تنهای امروز است. انسان امروز با وجود همه امکانات ارتباطی مدرن، ولی همچنان در تنهایی خود جا مانده است و هیچکس در تحمل این دردها و رنجها نه کسی را یاری میدهد و نه یاری از کسی میگیرد. انسان در جهان امروز، تنها تابعی از جبرها و خشونتهای پیدرپی است که او را احاطه کردهاند و او را هیچ راه گریزی از آنها نیست.
انتهای پیام/
نظر خود را بنویسید.