خلاصهای از کتاب «تاریخ اسلام در آلمان»؛ مسلمانان در فرهنگ آلمانی هضم میشوند؟
قدمت سکونت مسلمانان در آلمان حداقل به قرن هفدهم بازمیگردد. پس از آن، طی جنگ جهانی اول، نخستین مسجد آلمان در کمپ زندانیان ترکتبار در برلین ساخته شد. در سالهای بعد از جنگ، تعداد مسلمانان آلمان، با آغاز موج مهاجرتهای کاری افزایش قابل توجهی داشتهاست. در اوایل دههی 1980 نیز چند سازمان مذهبی در آلمان تأسیس شد که بر افزایش مسلمانان آلمان دلالت میکند. با این حال، تعداد پژوهشهایی که به مسلمانان آلمان میپردازد، بسیار محدود بودهاست. در پاسخ به این کمبود، مقالاتی در خصوص زیستجهان مسلمانان آلمان، شرایط و عملکرد اجتماعی، اجتماعات و هویتها، فرهنگ، رسانه، جنسیت و کسبوکارها و فعالیتهای اقتصادی آنان در این کتاب گردآوریشدهاست.
بخش اول به تعیین چارچوب زیستجهان مسلمانان در اروپا اختصاص یافته است. پس از وقایعی مانند یازده سپتامبر، درگیری هند و پاکستان و درگیری اسرائیل و فلسطین، مسئلهی برخورد محیط مدرنشدهی غربی با نظامهای فرهنگی بدیل آن بیش از پیش مطرح شد. در میان بسیاری تئوریهای رادیکال، این دیدگاه مغفول ماند که افراد میتوانند چارچوبی برای تفاهم بین فرهنگی ایجاد کنند و از این طریق در جامعهای دیگر ادغام شوند. نویسندهی نخستین مقاله به مسئلهی «اسلام اروپایی» میپردازد. او در این مطالعه کوشیدهاست شواهدی تجربی در رد یا اثبات وجود نوعی «اسلام اروپایی» بیابد که با مدرنیتهی غربی در تعارض نیست و میتواند بنیانی برای هویتسازی باشد. او نشان داده است که در فرهنگ ترکی-اسلامی، کهنسالان مذهبیتر از جوانان هستند، اما نسل جوان هم مناسک دینی را همچنان، به عنوان بخشی از هویت خود، انجام میدهد. با این حال، در نسلهای دوم و سوم مسلمانان حرکت مختصری به سمت جهتگیریهای مدرن و لیبرال دیده میشود. البته هنوز روشن نیست که این تحولات به «اسلام اروپایی» متفاوتی منجر شوند یا نه. نتایج این پژوهش نشان میدهد اسلام اروپایی وجود غیرقابلانکاری دارد: اجبار جمعیت مسلمان آلمان به مدرنشدن، نه سبب شده اسلام را رها کنند، نه آنها را به سوی تصلب و فهم سنتی از دین سوق داده است. اما این که جمعیت مسلمان و متنوع در اروپا در آینده چه شکلی به خود بگیرد، روشن نیست.
مهاجرت مسلمانان به اروپا از یک سو و بیگانههراسی اروپاییان از سوی دیگر، مسائل قانونی بسیاری پدید آوردهاست. مقالهی دوم بیان میکند که نه تنها دولت آلمان برنامهای برای حضور بلندمدت مهاجران نداشتهاست، بلکه خود مهاجران نیز در دهههای گذشته با انگیزهی بازگشت به موطن خود اقدام به مهاجرت کردهاند، اما حالا به دلایل متعدد مانند بیگانگی با کشور مبداء، استفاده از خدمات درمانی و حفظ ارتباط با فرزندان، میخواهند به اقامت در آلمان ادامه دهند. در اینجا مسئلهی اساسی این است که چگونه هویت اسلامی را تعریف کنیم، به نحوی که در چارچوب نظم قانونی اروپا بگنجد، به نیازهای اجتماعی پاسخ دهد و نیز به افراد و گروههای مسلمان اجازه دهد به قواعد عملی اسلام پایبند باشند. در این مقاله، تمام مسائل انضمامی مسلمانان در آلمان، شامل ساختن مسجد، ذبح شرعی، حجاب، آموزش مذهبی در مدارس عمومی و… از زاویهدید قوانین آلمان و اروپا بررسی شدهاند. نویسندهی این مقاله دریافتهاست که مشکلات فعلی مسلمانان در آلمان ناشی از دین آنها نیست، بلکه زبان، تحصیلات، میزان خاص بیگانههراسی در جامعهی آلمان و گرایش مسلمانان به جدا کردن خود از دیگران در ایجاد آنها مؤثر بودهاند. او اشاره میکند که در اوایل مهاجرت مسلمانان به آلمان، کسی به باورهای آنها اهمیتی نمیداد یا به خاطر دینشان نگران آشوب نمیشد. این وضعیت پس از یازدهسپتامبر تغییر کردهاست.
آخرین مقالهی بخش اول، به مذهبی بودن مسلمانان در آلمان میپردازد. نکته اینجا است که در دهههای 1970 و 1980 میلادی، مذهبی بودن به عنوان عامل سنجش میزان ادغام مهاجران در جامعهی آلمان و شدت تندروی سیاسی آنها سنجیده میشد. یعنی کمتر مذهبی بودن به معنی ادغام بیشتر، و بیشتر مذهبی بودن به معنی تندروی سیاسی بیشتر در نظر گرفته میشد. پرسشی که نویسندگان این مقاله در پی پاسخ به آن بودهاند این است که آیا شدت مذهبیبودن جوانان مسلمان، با افزایش طول مدت اقامت آنها در آلمان، کاهش مییابد، و این که آیا میان تلقی مسلمانان از اهمیت مذهب و عمل به مناسک مذهبی اختلافی هست یا نه. نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان میدهد برای بیش از 85 درصد جوانان مسلمان دین مهم یا بسیار مهم است و طول مدت اقامت در آلمان تأثیری بر آن ندارد. به علاوه، در این پژوهش بر خلاف مطالعات پیشین، همبستگی بسیار ضعیفی بین تحصیلات و مذهبی بودن دیده میشود. در این میان، اختلاف بین انتساب دینداری به خود و عمل به مناسک دینی بیش از دیگر موارد قابل توجه است. نویسندگان بر این باورند که مذهبیبودن نقش مهمی در هویت سیاسی افراد دارد، و به همین دلیل به بالاتر رفتن میزان انتساب مذهب به خود کمک کرده است. به هر حال باید در نظر داشت که دینداری پدیدهای تحولیابنده و دگرگونشونده و متنوع است.
بخش دوم کتاب به موضوع اعمال اجتماعی مسلمانان اختصاص یافتهاست. در نخستین مقاله، توسعهی نقش «امام [جماعت مسجد]» در میان مسلمانان آلمان مورد توجه قرار گرفته و به حکمرانی، مراقبت معنوی و ادغام میپردازد. محور تمامی این مباحث ارتباط دین و شگردهای حکمرانی است. در این مقاله نویسنده چارچوب نظری پایداری ارائه کردهاست که فرایند جاری نهادیشدن «امام»، تغییر نقشهای او و تحول در برداشت از او را تبیین میکند. خصوصا در جهان پس از یازده سپتامبر، امام وظیفه دارد مراقب برقراری نظم باشد و اجتماع مسلمانان را شفاف و قابل اعتماد نگه دارد. بنابراین قدرت کشیش/راعی بلاواسطه با دستگاه (dispositive) مدرن امنیت مرتبط میشود.
نویسندهی این مقاله، مسجد را نیز پدیدهای منحصر به فرد میداند: مسجد صرفا مکانی برای عبادت است و حضور در آن نیازی به عضویت ندارد، اما در آلمان در راستای ایدئولوژی تبدیل به واحدی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی میشود. با اینکه در میان مسلمانها مرکزیتی وجود ندارد، آنها نمیتوانند مطالبهی وجود سازمان مرکزی از سوی گفتمانهای عمومی و سیاسی را نادیده بگیرند. از اسلام انتظار میرود وظیفهی ادغام را به عهده بگیرد و بنابراین اسلام ابزار فرهنگی مهمی در سیاست، و امام کنشگر مرکزی آن خواهد بود. در راستای تحقق ادغام، امامها باید در سخنرانیهای خود از نفرتپراکنی پرهیز کنند، زبان آلمانی بیاموزند و جوانان را راهنمایی کنند. این است که امامها هم ملزم میشوند اجتماع را آرام نگه دارند و هم میبایست نمایندهی آن باشند. چنین برداشتی از مهاجران مسلمان که آنها را افرادی یکپارچه مذهبی تصور کرده و رفتارهای آنان را با مراجعه به قرآن توضیح میدهد، از چارچوب نهادی کلیسا متأثر است که با سنت نهادیشدن در اسلام تفاوتهایی دارد. در اثر این نوع نگاه به مسائل مهاجران، دین محور تمام امور فرهنگی فرض شده و از این رو، به ابزار حکمرانی بدل میشود.
در مقالهی بعدی، نقش مذهبی و اجتماعی «امام»ها موضوع یک مطالعهی میدانی در شهر برلین قرار گرفته است. در این مطالعه، نویسنده تصویر امام [جماعت مسجد] از خودش را با تصویر عمومی از او مقایسه کرده است تا به فهمی از اقتدار مذهبی دست یابد. در شهر برلین به ازای 213000 مسلمان، 70 مسجد وجود دارد، 50 درصد این مسلمانها ترکاند و یکسوم آنها شهروند آلمان هستند. امروزه مساجد چند عملکرد دارند و امامها نیز، به جز موعظه، عبادت و آموزش، مشاوره و فعالیت اجتماعی هم انجام میدهند و این را یکی از سه وظیفهی اصلی خود میدانند. امامها در نگاه دیگران اشخاص تأثیرگذاری هستند و آنها نیز خود را مسئول میدانند.
امامها در حوزهی عمومی و نیز در مواجهه با مسیحیها، نمایندهی انجمن مسجد خود هستند. چارچوب این قبیل مواجههها و مسائل اخیر در مقالهی بعدی مطالعه شده است. نویسنده در بررسی تاریخ مواجههی مسیحیان با مسلمانان در آلمان از دههی 1970 آغاز کرده، به تأثیر وقایعی مانند درگیری عراق و کویت و نیز واقعهی یازده سپتامبر بر روابط آنان میپردازد و در این میان از نهادهایی مانند انجمنهای مسیحی-اسلامی، مرکز اسلامی مونیخ و شورای مرکزی مسلمانان در آلمان سخن به میان میآورد. نویسنده کوشیده است تعدادی از مسائل اساسی این مواجهه را به چالش بکشد تا راهی باز شود برای ارزیابی بهتر گفتوگوهای میاندینی و آیندهی آن. در انتها، نویسنده پیشنهاد میکند که در آینده، علاوه بر گفتوگوهای افقی میان اسلام و مسیحیت، محور عمودی این گفتوگوها درون هر دو ساختار نیز در نظر گرفته شود.
آخرین مقاله در این بخش به موضوعی اختصاص دارد که در خصوص رابطهی آلمانها و مسلمانان تاکنون مغفول مانده است، یعنی اختراع دوبارهی «جهاد» توسط امور خارجهی آلمان به این منظور که در جنگ جهانی اول با بریتانیا، فرانسه و روسیه بجنگد. تا سال 1914 سیاست خارجی آلمان در رابطه با خاورمیانه همواره غیراستعماری بوده، بر حفظ وضع موجود در این منطقه تأکید داشته و در درگیریهای شرقی میانجیگری میکرده است. در انتهای قرن نوزدهم، یکی از سیاستمداران آلمان نظریهای ارائه داد مبنی بر بسیج مسلمانان برای انقلاب علیه استعمارگران بریتانیا، فرانسه و روسیه. در این سال، دولت رایش آلمان امپراطوری عثمانی را وادار کرد تا علیه انگلستان، فرانسه و روسیه جهاد کند. آلمان با صرف سرمایهی پولی و مادی کوشید توطئه و پروپاگاندای جهاد را پیش ببرد. آلمانها پس از شکست در سال 1918، ارتباط خود را با خاورمیانه حفظ کردند. شرایط زندگی در آلمان هم برای مسلمانها مساعد بود. در دههی 1920، دانشجویان، متفکران، سیاستمداران و تجار در برلین و دیگر نقاط آلمان انجمنها و باشگاههایی تأسیس کردند مانند «باشگاه شرقی» و «جامعهی اسلامی در برلین». در میان مسئولین آلمان توافقی برای استفاده از ایدئولوژی جهاد وجود نداشت، اما اثر ورود ایدئولوژی ضدامپریالیستی و انقلابی به خاورمیانه، تا سالها ادامه پیدا کرد. از اخوان المسلین و سیدقطب تا مجاهدین افغانستان و اسامه بنلادن، همه به شکلی از آن متأثر بودند. به علاوه، آلمانها نژادپرستی را به درگیری اعراب و یهودیان وارد کردند. در نهایت، نویسندهی مقاله از این شکل خاص اسلام که از مداخلات آلمانها متأثر است، با نام «اسلام اروپایی» یاد میکند. ضروری است که در این شکل از اسلام اروپایی اصلاحاتی انجام شود تا از مبادی جنگطلبانهی خود، و از چنین کارکردها و عملکردهایی، آزاد شود.
در بخش سوم، مقالات بر تشکیل اجتماعات و تحقق هویتهای اسلامی متمرکز بودهاند. در مقالهی نخست، نویسنده در پی دستیابی به اوصافی است که مسلمانان به شکل جمعی به خود نسبت میدهند و نیز نحوهی بازشناسی نهادی اسلام. باید در نظر داشت که بازشناسی فرایندی اجتماعی است که دو سطح دارد: توصیف خود (اینکه مسلمانان، به عنوان گروه اجتماعی، چگونه خود را توصیف میکنند و بر میسازند) و انتساب گروههای غیرمسلمان (اینکه کنشگران غالب اجتماعی سیاسی در آلمان مسلمانان را به چه چیزی میشناسند). این دو سطح بازشناسی، در تعامل با یکدیگر چارچوب عمومی و نهادی اسلام را تعیین میکنند. در این مقاله، با بازسازی تاریخی هویت مسلمانان به عنوان یک گروه اجتماعی در مرحلهی اول، و ملاحظهی شمول اجتماعی-سیاسی و نهادی مسلمانان در مرحلهی دوم، مقدمهای بر وضعیت بازشناسی مسلمانان در جامعهی آلمان طرح میشود. در مرحلهی نخست این پژوهش، «منشور اسلامی»، که «شورای مرکزی مسلمانان در آلمان» آن را منتشر کرده به عنوان منبع استفاده شده است، و در مرحلهی دوم، نویسنده از آرای محاکم قضایی آلمان دربارهی مناسک اسلامی، به عنوان شواهدی برای دستیابی به شیوهی بازشناسی مسلمانان توسط ساختارهای نهادی بهره برده است. مفهوم دین در آلمان، به عنوان بخشی از هویت فرهنگی افراد تلقی میشود و از این رو هویت اسلامی، هستهی توصیفاتی است که مسلمانان آلمان از خود ارائه میدهند. چنین شرایطی برخی حقوق را به مسلمانان بازمیگرداند، اما در عوض آنها را به «اقلیت» و «دیگری» تبدیل میکند.
مقالهی دوم این بخش به مجادلات عمومی در خصوص اسلام و اجتماعات مسلمان میپردازد. مهمترین پرسش این مجادلات دربارهی آموزش اسلامی در مدارس عمومی است. از یک سو این قبیل آموزشها مطالبهی مسلمانان است و از سوی دیگر موانع قانونی در مسیر آن وجود دارد. در این مقاله وجوه قانونی، سیاسی و آموزشی این مجادله از دههی 1970 تاکنون مرور شده و سپس شیوهی مواجهه با این مسئله در منطقهی وستفالی-راین شمالی ارزیابی میشود. در این ناحیه آموزش اسلامی در سال 1979 به صورت آزمایشی اجرا شده و در طول دهههای بعدی نیز کاملترین برنامهدرسی اسلامی را داشته است. در ادامه، نویسنده به واکنش مسلمانان در قبال اقدامات دولت پرداخته، و تفاوتهایی در فهم آنها از آموزش مذهبی را نشان میدهد. اسلام در جامعهی آلمان علی الخصوص با این چالش مواجه است که در این جامعه مفهوم دین و آموزش مذهبی، از پیش و بر اساس مسیحیت شکل گرفته است. به علاوه، مسلمانان از سازمانیافتگی مسیحیت در قالب کلیسا نیز بیبهرهاند. تجربهی وستفالی-راین شمالی نه تنها نشان میدهد دوگانهی اسلام و غرب مفهومی قابل مناقشه است، بلکه نشانهای بر این نیز هست که گفتمانهای اسلامی لاجرم با محیط جدید خود وفق مییابند.
در مقالهی بعدی، نویسنده به اقلیتی در میان اقلیت مسلمان میپردازد: علویها. میان مسلمانان، علویها و پژوهشگران مجادلهای بر سر اینکه آیا علویها از جمله اجتماعات مسلمانها هستند یا نه، در جریان است. این مجادله هم سیاسی است، هم دینی، چراکه به مسائلی از قبیل بازشناسی علویها در ترکیه، جایگاه آنها در مجادلات اسلام و مهاجرت و ارتباط علویها با گروههای اسلامی وابسته است. این مقاله، پس از مرور تاریخ علویگری در عثمانی و ترکیه، به شرایط مهاجران علوی در آلمان میپردازد. در دههی 1980، بسیاری از علویها در میان چپهای ترک آلمان فعالیت میکردند، اما به عنوان یک گروه مذهبی شناخته نمیشدند. امروزه، آنها میکوشند علویگری را از تصویر منفی اسلام در آلمان جدا کرده و خود را مدرن، دمکراتیک، حامی حقوق بشر و حقوق زنان، ادغام شده در جامعهی آلمان و… معرفی کنند. اما در ترکیه، میکوشند تا درون اسلام شناخته شوند. نویسنده به جای قضاوت در خصوص پذیرفته شدن یا نشدن علویها در اسلام، مجادلات مؤثر بر این مسئله را مطرح میکند.
مقالهی چهارم این فصل به شرایط مسلمانان اهل جنوب آسیا در آلمان میپردازد. این گروه نیز اقلیتی در میان اقلیت مسلمانها است و نویسنده کوشیدهاست علاوه بر اهمیت آنها را در روابط کلیتر مسلمانان آلمان، تنوع موجود در این گروه را هم نشان دهد. در یک مرور تاریخی، از محمد اقبال، پدر فکری پاکستان، که در مونیخ و هایدلبرگ تحصیل کرده است، آغاز میکند و به مبارزان هندی و افغان، از جمله عنایتالله خان مشرقی نیز میپردازد. در ادامه این مقاله حرکت «احمدیه» را که رویکردی اصلاحی به اسلام داشته و دو انشعاب آن دفتر مرکزی خود را به ترتیب در فرانکفورت و برلین برپا کردهاند، به همراه حرکت «جماعت تبلیغی» و بازخوردهایی که این حرکت در رسانهها دریافت کرده است مورد بررسی قرار میدهد.
بخش چهارم این کتاب به نمودهای فرهنگی ترکها و عربها در آلمان میپردازد. علیرغم اهمیت نمادها و ایماژهای فرهنگی در فرایند شکلگیری هویت، عموما این حوزه از پژوهشها غایب مانده است. در نخستین مقاله، نویسنده پیش از هر چیز به این پرسش میپردازد که آیا اجتماع ترکهای آلمان میتواند بخشی از فرهنگ آلمان باشد، یا ظهور فرهنگی متمایز و حاشیهای هستند. این پرسش و مسئلهی هویت از اوایل دههی 1990 موضوع مجادله در مطالعات فرهنگی بوده است. آثار سینمایی زندگی واقعی ترکها در آلمان را انعکاس نمیدهند، در عوض این آثار محصول گفتمانهای ترک، آلمانی و ترک-آلمانی هستند و در آنها ناهمگونی و چندصدایی دیده میشود. محور روایتهای آلمانی از زندگی ترکها در آثار سینمایی توسعهنیافتگی یا عقبگردی است که به مدرنیته بدل شده است. الیزابت بک-گرنشایم متوجه شده است که دو ایماژ قدرتمند در این روایت وجود دارد: زن فقیر بیگانه (و سرکوبشده) و کودک فقیر بیگانه (جدامانده). در عوض، تمرکز فاتح اکین و توماس ارسلان، دو نفر از فیلمسازان ترک-آلمانی، بر حاشیهای بودن مردان در جامعه است. در فیلمهای ارسلان، جوان بیگانه وجود حاشیهای دارد و به همین دلیل لاجرم شکست خواهد خورد. از سوی دیگر، فریدون زامیاوغلو و یاکوب ارجون، بیاصلونسب بودن و مردانگی را ستایش میکنند. نویسندهی این مقاله در ادامه مفهوم «بازگشت» را که به صورت استعاری در برخی از این فیلمها دیده میشود تحلیل کرده و نتیجه میگیرد که اگرچه سازندگان، هویت خود را در آلمان مییابند، اما به کمک این استعاره، تفاوتهای خود با فرهنگ آلمانی را نمایش میدهند.
در مقالهی دوم، تولیدات ادبی نویسندگان عرب در آلمان بررسی میشوند. جالب است که در مجادلات مربوط به ادغام مهاجران مسلمان در جامعهی آلمان به ندرت به اهمیت ادبیات توجه شده است، هرچند که بیشتر این آثار به زبان آلمانی تولید شدهاند و زبان کشور مقصد بخش مهمی از ادغام و همانندی است. در این مقاله، دو رمان از دو نویسندهی فلسطینی مورد بررسی قرار گرفتهاست. هر دوی این آثار زنان عرب و شرایط اجتماعی و قانونی آنها در جوامع عرب را مطرح میکنند. به علاوه، در هر دو «شرق عربی»، یعنی آن زمینهی تاریخی، سیاسی و فرهنگی که در جوامع غربی متفقا به شرق نسبت داده میشود، مورد تحلیل نقادانه قرار گرفته و کلیشههای فراگیر غربی و تصورات متعصبانهی آنها در خصوص سرکوب زنان عرب زیر سوال رفته است.
در مقالهی سوم، موسیقی پاپ ترک به عنوان سرگرمی افراد در جامعهی موازی مطرح میشود. نویسنده در این مقاله به این نتیجه رسیده است که بین موسیقی پاپ ترک در آلمان و آنچه که جوامع موازی خوانده میشود ربط و نسبتی نیست. جوانان ترک به این دلیل به موسیقی پاپ ترک گوش نمیدهند که خود را جزئی از «فرهنگ ترک» میدانند. آنها نمیخواهند خود را از جامعه جدا کنند یا دیگران را تحریک کنند. موسیقی ترکی صرفا یکی از منابع فرهنگی است که جوانان ترک به کار میبرند تا تصویر «جوان مهاجر در آلمان» را از خود بسازند و جای خود را در جامعهای پیدا کنند که احساس نمیکنند آنها را پذیرفتهباشد.
مقالات بخش پنجم حول موضوع رسانه سازمان یافتهاند. در مقالهی نخست، ارتباط میان استفادهی مهاجران از رسانه و ادغام آنها بررسی شده است. نویسنده دریافتهاست که سه تفسیر مشترک از رسانه وجود دارد که بسیار جالب توجه است: اول این که یکی از انگیزههای مهم برای تماشای برنامههای تلویزیونی آلمانی تلاش برای کسب آشنایی است. دوم، وطن و اسلام موضوعات مسلط بر استفادهی مهاجران از رسانه است. آنها میخواهند در جریان تحولات زادگاه خود باشند. سوم، همگی بازنماییهای منفی رسانههای آلمان از اسلام و درگیری اسرائیل و فلسطین را به نقد میکشند. از این رو عجیب نیست که به خبرگزاری الجزیره بیشتر اعتماد دارند تا برنامههای خبری آلمان. نویسنده چنین نتیجهگیری کرده است که زبان یا زادگاه مهاجران نیست که شکل استفادهی آنها از رسانه را تعیین میکند، بلکه منزلت آنها به عنوان مهاجر و/یا مسلمان برداشت آنها از رسانه را تغییر میدهد. در میان مهاجران عرب هم تفاسیر متکثری از رسانه وجود دارد و همگی میکوشند در مجادلات اجتماعی جامعهی مقصد مشارکت کنند.
مقالهی دوم، به این موضوع میپردازد که اسلام در رسانههای آلمان نه به تنهایی، بلکه بیشتر و بیشتر به عنوان یک «مسئله» بازنمایی میشود. رسانه با این مسئله مواجه است که معمولا الگو و کلیشه میسازد. از این رو وجود رسانههای بدیل برای پرهیز از این نارسایی ضروری است.
خبرگزاریهای ترکیهای در آلمان، موضوع مقالهی سوم است. خبرگزاریهای قومی برای هر قومیتی عملکردهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد، به صدای افراد آن قوم امکان شنیدهشدن میدهد و باعث میشود آلمانها نیز بتوانند با اجتماعات قومی گفتوگو کنند. با این حال در دیدگاهی که اصل را بر ادغام مهاجران گذاشته باشد، خبرگزاری قومی جدایی و محدودیت به همراه خواهد داشت. در این مقاله نویسنده تاریخ خبرگزاریهای ترکیهای در آلمان را مرور کرده، و بیان میکند که دفتر این خبرگزاریهای ترکیهای در آلمان مکانی برای گرد هم جمع شدن و فعالیت ترکهای مهاجر بوده، به آنان کمک میکند در جریان تحولات کشور زادگاه خود باشند و بستری است که سیاستمداران آلمانی از طریق آن میتوانند اجتماع مهاجران ترک در آلمان را مخاطب قرار دهند، هرچند که اکثریت آلمانیها توجه چندانی به این خبرگزاریهای ترکزبان ندارند. به علاوه شرایط عینی زندگی در آلمان و دیگر مشکلات و پرسشهای مهاجران ترک به ندرت مورد توجه این خبرگزاریها قرار میگیرند. این است که خبرگزاریهای قومی در آلمان آیندهی تضمینشدهای ندارند.
در بخش ششم این کتاب، مسائل مرتبط با جنسیت مطرح شدهاند. مقالهی نخست در پی مطالعهای میدانی در شهر کلن، میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که زنان مسلمان عرب یا ترک که در آلمان جامعهپذیر شدهاند و تحصیلات عالی دارند، چه طور مومن میشوند. در آلمان به طور کلی، احیای اسلام در نسل دوم مسلمانان قابل مشاهده است. اینکه زنان مسلمان در آلمان چگونه دانش دینی به دست میآورند، خود را بر اساس آن شکل میدهند، این دانش را به دیگران منتقل میکنند و به سوژهی اخلاقی مسلمان تبدیل میشوند، موضوع این پژوهش بوده است. این تحولات نه در انزوا، که در آلمان و در حوزهی عمومی اسلامی رخ میدهند، فضایی که اقتدارگرا نیست و به جهت از میان برداشتن تمایز میان امر خصوصی و عمومی، رویکردی ضدلیبرال، اما نه ضدمدرن دارد. چنین فضایی زنانهای خصوصا از آن جهت اهمیت دارد که یکی از مهمترین اتهاماتی که در آلمان به اسلام وارد میشود، تحت انقیاد در آوردن زنان است.
نویسندهی مقالهی دوم به سراغ زنان کارآفرین ترک رفته و به این واسطه از ارتباط میان جنسیت و قومیت میپرسد. گفتمان جنسیت و گفتمان قومیت در فعالیتهای کارآفرینانه به صورتی درهمتنیده عمل میکنند. نویسنده با پژوهش در زندگینامهی سه زن کارآفرین نشان داده است زنان کارآفرین از نوعی استراتژی «فرافرهنگیگرایی» بهره میبرند و با کلیشهها بازی میکنند، به این معنی که هم تولیدکننده و هم مصرفکنندهی نوعی گفتمان نمادیناند. نویسندهی این مقاله نشان میدهد که چگونه این زنان مرزهای میان زن و مرد، ترک و آلمانی را برساخت و بازتولید کرده، تعریف سنتی از سبکزندگی زنانه را پذیرفته و در عین حال از شکل اصلی خود منحرف میکنند تا برداشت بدیلی از زنانگی بسازند. البته انعطافپذیری جنسیت به معنای از میان رفتن تأثیرگذاری آن نیست. در واقع، کنشگران زن در این بستر با شکل خاصی از نسبتهای زنانگی و مردانگی مواجهاند که نقطهی آغاز فرایند پیچیدهی مدیریت است.
آخرین بخش این کتاب به موضوع کسبوکار در میان مسلمانان ساکن آلمان میپردازد. مقالهی اول از مفهوم «فرافرهنگی بودن» در کارآفرینیهای ترکها آغاز میکند و پس مروری مختصر بر تاریخ مهاجرت ترکها به آلمان، به سه مسئلهی عمده میپردازد: شرایط استارتآپها برای مهاجران ترک و فرزندان آنها چگونه است و چه تحلیلی از توسعهی این استارتآپها میتوان ارائه داد؟ رابطهی بین کارآفرینی و قومیت را چگونه میتوان فهمید؟ و قومیت چه نقشی در کنشهای فرد کارآفرین دارد؟ طی تحقیقات میدانی در برلین، نویسندهی این مقاله دریافته است که شرایط قانونی، خصوصا شرایط مربوط به اقامت، بازار کار و بازار مسکن، همچنین آمار بالاتر بیکاری مهاجران ترک و شرایط عمومی بازار کار دلایل اصلی آنها برای راه انداختن کسبوکار خودشان است. در اکثر موارد، کارآفرینان ترک بازار تقاضای مطلوب را برای فعالیتهای اقتصادی خود پیدا کرده و معمولا شبکههای قومی را بسیج میکنند تا از حضور آنان استفاده کنند. اکثر شرکتها و مغازهها نیز خانوادگی مدیریت میشوند. به این ترتیب روابط و فعالیتهای اقتصادی رابطهی تنگاتنگی با روابط و فعالیتهای اجتماعی دارند. اعمال فرافرهنگی نیز در میان کنشهای روزانهی کارآفرینان وجود دارد و آنها را قادر میسازد تا در بازار مبادلات حرکت دلخواه خود را داشته باشند و هر زمان که خواستند در روابط اجتماعی گوناگون شرکت جویند.
دومین مقاله در این بخش «بازاریابی قومی» در آلمان را مورد مطالعه قرار داده است. برخی کسبوکارهای آلمانی ترکها را به عنوان مصرفکننده در نظر میگیرند و این نوع بازاریابی عموما افرادی را هدف قرار میدهد که به عنوان «ترک» یا «ترک-آلمانی» برساخت شدهاند. از این رو نویسنده در این مقاله کوشیدهاست تا دربارهی برساختهای قومی پژوهش کند. از آنجا که برساخت «ترک-آلمانی» دارای هیچگونه ویژگیهای ذاتی روشنی نیست، خصوصیات مختلفی دربارهی ترک-آلمانیها در جامعهی آلمان نقل میشود. با این حال بازاریابی قومی در آلمان موفق بوده است چراکه در بسیاری از ترکها احساس مشترک پذیرفتهشده نبودن از سوی آلمانها وجود دارد. بنابراین به کار بردن بازاریابی قومی مستلزم هیچ گونه برساخت سادهاندیشانهی نژادی یا قومی نیست.
مقالهی سوم در این بخش، و آخرین مقالهی کتاب، به اجرای قوانین مالی اسلام در دادگاههای اروپا میپردازد. از آنجایی که انتقالات مالی مسلمانان دیگر به خاورمیانه و جنوب آسیا محدود نیست، مسائل این حوزه برای کسانی که مشغول به سازماندهی و آمادهسازی انتقالات مالی اسلامی هستند اهمیت مییابد. نویسنده ابتدا دو مورد از دادگاههای انگلستان در این خصوص را بررسی کرده، و سپس به ارزیابی این موضوع از زاویهی قوانین آلمان میپردازد. در ادامه نیز میکوشد به این سوال پاسخ دهد که چگونه میتوان قراردادهایی آماده کرد که با شریعت اسلامی سازگار باشند و نیز در دادگاههای اروپا قابل اجرا باشند. تمرکز او در این بخش بر قرارداد مرابحه است؛ نوعی فروش مجدد با سود تعیین شده که به بانکها اجازه میدهد از سود یا ربا که در اسلام ممنوع شدهاست پرهیز کنند.
نویسنده :علاء الحمرنه و یورن تیلمان
ترجمه: مهدیه فاتحی
منبع سایت https://shouba.ir/
نظر خود را بنویسید.